سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
این پنجره ی سبز ادای دینی است به بانویی گرانقدر،متین و مهربان
از اساتید اخلاق و معرفت
و از زمره ی شاعرانی در سایت که بنده در کنارشان بسیار ،آرامش آموختم🙏🙏🙏
صبح نظری اجمالی بر سروده ی زیبای شما نوشتم ولی همه نیک میدانیم که خلق یک شعر چقدر از شاعر زمان و انرژی میگیرد، بنده واقعا دوست دارم لااقل زیر اشعاری که در سایت محترم بیشتر نظرم را جلب میکنند قدری بلند تر نظر بنویسم.
دوست دارم به شاعرش بگویم که درک کردم ان حسی را که در لحظه ی آفریدن این شعر داشتی
دوست دارم بیت به بیت یا سطر به سطر قلم ارزشمند آن شاعر را تحلیل کنم( با ذهن کوچک خودم البته)
دوست دارم به او بگویم اگر زیر شعرش نوشتم " درود ،زیبا بود" واقعا از سر جبر زندگی و شرایط خاص زندگی امروز است که مجال بلند تر نوشتن نمیدهد.
منتها گاهی مثل این لحظه مجال بیشتر نوشتن هست، و قصد دارم صرفا در تکمیل نظر صبحم و دیگر نظرات بند اول را واکاوی بیشتری کنم.
آرزو دارم این واکاوی برای شاعر محترم اثر سودمند باشد و وقت ارزشمند ایشان را تلف نکند🙏
بند اول
یاد آن دوران که در خامی مرا تنهاگذاشت
رفت و جامم از سبو خالی مرا تنها گذاشت
در غبار راه بی بر گشت رهایم کرد و رفت
او نشد تکیه گه و حامی مرا تنها گذاشت
و اما تیتروار نکات ِ این بند
۱. یاد آن دوران که در خامی مرا تنها گذاشت... و چه؟
اولین مساله برای من این بود که ، تنها گذاشت و رفت؟
یا ، یادم آمد آن دوران که مرا در خامی تنها گذاشت؟
یا ،یاد باد آن دوران که در خامی مرا تنها گذاشت؟
یا ، یاد آن دوران که در خامی مرا تنها گذاشت بخیر؟ که قاعدتا این آخری نیست
یعنی وقتی با دقت این بند را میخوانیم ،متوجه میشویم شاعر اثر چون اصل داستان برایش کاملا واضح و مشخص است آن خبر ِ مهم را به مخاطب نمیدهد چون فکر میکند مخاطب نیز به اندازه ی او از چند و چون ماجرا آگاه است.
البته من حدسهایی در این بند زدم و معمای بند اول را برای خودم حل کردم. قهرمان شعر دارد گلایه میکند ،دارد شکایت میکند و خاطراتی دردناک را از جا ماندن خودش تعریف میکند.
من " داد" را به جای " یاد" قرار دادم که نتیجه را در پایان پنجره ی سبز بعدا مشاهده خواهیم کرد.
۲.جامم (را) از سبو
را نشانه ی مفعولیست و حذف شده که در اینجا مساله ی مهمی نیست و من خودم بسیاری اوقات این " را" ی بخت برگشته را حذف میکنم!
رفت و جامم از سبو خالی( شد،کرد،ماند) ،مرا تنها گذاشت
فعلی به قرینه ی معنوی حذف شده ،منتها ظاهرا نه خیلی تمیز و ظریف، چون بنده الان ۳ احتمال نوشتم و شاید احتمالات دیگری نیز به ذهن دوستان برسد
مثلا اگر داشتیم
رفت و شد جام از سبو خالی، مرا تنها گذاشت
تکلیف روشن بود،ولی این تغییر نیز مد نظر بنده نیست،چون مشکل دیگری نیز در این مصرع وجود دارد که نمود بیشتری از حذف فعل دارد.
۳.قافیه " خالی" که دوستان اشاره کردند با حامی و خامی هم خانواده نیست
۴.در غبار ِ راه ِ بی برگش/ت/ رهایم کرد و رفت
گشت هجای کشیده و اینجا نیاز به هجای بلند است که صبح عرض کردم
بنده " شد" را در ویرایش بجای " گشت" دارم
۵.او نشد تکیه /گه/ و حامی مرا تنها گذاشت
که " گه" اندکی از صمیمیت شعر کاسته، چون با اینکه زبان کلاسیک است ، آن کلاسیکی نیست که " گه" در آن نمود نکند.
پس در ذهن بنده این ۵ آیتم مطرح شد و ویرایش ذهنی من اینگونه انجام شد
داد از آن دوران که در خامی مرا تنها گذاشت
ناگهان بی هیچ فرجامی مرا تنها گذاشت
در غبار ِ راهها گم شد رهایم کرد و رفت
تکیه گاهم بود ، بی حامی مرا تنها گذاشت
صرفا قصدم این بود که اندکی ویرایش و بازبینی شعر ،که گاها در پنجره های سبز به ان اشاره میکنم را تشریح کنم، که اگر شاعر عزیزی دید من مینویسم مثلا ،این بند نیاز به بازبینی دارد منظورم چیست
بسیار دوست داشتم کل شعر را واکاوی میکردم
ولی به قول جناب قنبرپور
"شاعر شیر فروش، صبح باید در مغازه اش را باز کند!!"
پس نیاز به خواب هم دارد!!
درود بر عزیزان🌺
و فراخوان غزل را حمایت کنید دوستان🙏