درود جناب عزیزیان گرامی
سپاسگزارم خوشحالم که تا حدی خوشتان آمد لطف شماست
بله نسخه ویرایش نشده را ارسال کردم هرچند احتمالا در ویرایشم هم اشکالاتی هست مشتاقانه منتظر نظرتان هستم
سرشانه هایم را برای تکیه کم داشت
حتی نگاهم را برای گریه کم داشت
عاشق شدن را با کسی بیگانه خواندم
در سینه جای یک دل بی کینه کم داشت
معنای عشق را با هوس افسانه پنداشت
عشق و جنون را در میان خانه کم داشت
راحت گذشت از این همه دیوانگی ها
عاشق نبود و در دلش دیوانه کم داشت
سر روی بالش خیس اشک و آه می شد
از غم نبود آگاه ولی میخانه کم داشت
آرامش خود را به دور انداخت روزی
وحشی ترین دل را در این پیمانه کم داشت
مرد دلیر بی نشان در جنگ پنهان
از روبه رو با دشمنان سلاخه کم داشت
در اوج بود و هر فرودی را نمی خواست
بادی که پیچید در میان شاخه کم داشت
دلدادگی را دشمن احساس می خواند
در دفتر شعر واژه ی پروانه کم داشت
مشغول جنگی نابرابر با خودش یود
یک عاشق دیوانه ی دردانه کم داشت
این چهارپاره که البته به قول جناب آزاد، تعمدی کمی شبیه غزل بود تفاوت ریزی با سایر چهارپاره های شما دارد
آن تفاوت هم تمایل بیشتر قلم شاعر به رنگ و لعاب زبانی غزل است
چهارپاره ی امروز شما حال و هوایی غزل گونه دارد در روایت
و البته میدانید که من این حال و هوا را دوست دارم
چهارپاره ی امروز شما را نیز دوست داشتم
زیبا بود 👏👏🌺🌺
یکی دو نکته در مورد قافیه دارم
و چند اشاره به دست اندازهای وزنی که بدلیل استفاده از هجای کشیده بجای هجای بلند و استفاده از هجای بلند بجای هجای کوتاه ایجاد شده
که سعی میکنم در اولین فرصت به انها اشاره کنم
ممکن است اکنون بدلیل عدم تمرکز کافی نظری خلاف واقع دهم
موفق باشید 🙏🙏🙏