پنجشنبه ۶ دی
عصر شهریور شعری از آذر مهتدی
از دفتر فریاد نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰ ۲۱:۳۶ شماره ثبت ۱۰۳۳۹۹
بازدید : ۳۲۹ | نظرات : ۳۹
|
آخرین اشعار ناب آذر مهتدی
|
باز قالی افتاد در حیاط خیال
زنده شد خاطرات کودکی ام
مادرم هندوانه می آورد
قاچ می کرد قرمز و شیرین
فال فال به دست مان می داد
نان سنگگ
پنیر تبریزی
سبزی تازه و کمی چنبر
بوی نارنج و بوی کاهگل خیس
آب خورده عطر آن در هم
سطلی از حوض آب در تشتی
که بشوید تن عرق کردم
بعد چند ساعتی که می گذشت با هم
تا غروبی رسد به شهریور
وسط حوض آب تنی
بازی
جیغ و فریاد کودکانه و شاد
در فضایی که شد به قاب آویز
خاطراتی که با غروب زمین
رفت و دیگر شده خیال انگیز
*================%%%
مادرم درد دل نمی گوید
با کسی
ساکت است و فرسوده
یاد دیوار کاهگلی در عصر
که کمی آب حوض
نم آلوده
من خودم مادرم
پر از احساس
یک بغل هندوانه ی شیرین
نان سنگگ
پنیر تبریزی
بی خبر از غم سیه روزی
بی خبر از غم دل مادر
بچه ها هر کدامشان سویی
مادرند و پدر ولی حتی
در حیاطی که پهن قالیچه
دور هم جمع نمی گردند
هر کدام یک بهانه ای دارند
فارغ از حس مادری لبریز
فارغ از خاطرات شیرینی
که کند اشک مادری سر ریز
27تیر99
آذر.م
|
|
نقدها و نظرات
|
درود جناب استکی استاد گرامی سپاس از مهر حضور و نگاه پر لطفتان به مهر خواندید | |
|
درود جناب عزیزیان بسیاراز نظرات شما بهره مند شدم بله دقیقا درست می فرمایید سپاس از زیبایی کلام و ملاحظات ادیبانه اتان به مهر خواندید و به لطف نظر دادید. از پیشنهادات خوبتان کاملا استقبال می کنم.
باز قالی افتاد در حیاط خیال زنده شد خاطرات کودکی ام مادرم هندوانه می آورد شتری می برید و با لبخند به دو دستان کوچکم می داد وه چه ترد و چقدر شیرین بود.....
نان سنگگ پنیر تبریزی سبزی تازه گوجه و گردو لقمه لقمه چقدر خوشمزه
بوی نارنج و بوی کاگل خیس آب خورده عطر آن در هم سطلی از حوض آب در تشتی که بشوید غبار اندوهم بعد چند ساعتی که می گذشت با هم
تا غروبی رسد به شهریور وسط حوض آب تنی بازی جیغ و فریاد کودکانه و شاد در فضایی که شد به قاب آویز خاطراتی که با غروب زمین رفت و دیگر شده خیال انگیز ...... باز هم سپاس
| |
|
درود بر شما زحمت نبود خیلی خوشحال میشم اشکالات به جا تذکر داده شود. این لطف شماست . خیلی هم به نفع بنده بود. | |
|
درود بر شما سپاس از حضور سبز و نگاه پر مهرتان | |
|
درود بر شما جناب فریادی گرامی سپاس از مهر حضور و لطف نگاهتان به مهر خواندید. فقط به جای شعر بالا پاسخ به جناب خوشرو و جناب عزیزیان را بخوانید. | |
|
درود ها بر شما عرشیای عزیز و گرامی سپاس از لطفت | |
|
درود بر شما جناب عطاالهی گرامی سپاس از حضور سبزتان | |
|
درود جناب آزاد سپاس از حضور سبز و نگاه پر مهر و نظرات قابل تاملتان با توجه به نهایت احترام که برای دوستان عزیزم قائلم و نظرات همه برایم ارزشمند است تشکر ویژه از تمام دوستان که قابل می دونید و نظرهای دوستانه و موثر خود را به اشتراک می گذارند. دوست دارم روابط دوستانه باشد حتی اگر نقاط اشتراک بین ما اندک. باز هم تشکر 🌺🍃🌺🍃
| |
|
درود جناب عسکری گرامی سپاس از حضور پر مهرتان به مهر خواندید | |
|
درود جناب مانای گرامی بسیار باعث خرسندیم شد که با قلم زیبایتان به اثر پر از اشکالم رونق بخشیدید و بسیار بسیار دوستانه چون ادیبی دلسوز نقد ظریفتان را بر صفحه ی ناقابلم حکاکی و نقش فرمودید. اگر حتی یک کار قابل اعتنا هم نداشته باشم. همین لطف نظر دوستان و مهرشان و مهرتان برایم کافی ست که در اوج احساس بالندگی کنم. ان شاالله کرونا برود و شرایط مطلوب شود . همه دوستان دعوتید به هندوانه سرخ و شیرین در باغ ایرانی . اگر عمری باقی باشد. ان شاءالله 🌺🍃🍃🌺🍃
| |
|
درود جناب داریان گرامی و ارجمند سپاس از مهر حضور و نگاه پر مهرتان به مهرخواندید روزگارتان پر از سلامتی و دلخوشی | |
|
درود بر شما مهر بانو سارا جان عزیزم سپاس از مهر حضور و لطف نگاهت زیبایی در نگاه زیبابین شماست به مهر خواندید | |
|
درود مهر بانو جان عزیز به مهر خواندید سپاس از لطف حضور و نگاه مهربانت بهترین ها را برایتان آرزومندم | |
|
درود برشما مهربانوی عزیز سپاسگزارم از لطف نگاه و حضورسبزتان سلامت و شاد باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به قاچ هندوانه مادر بزرگم میگفت شتری برایشان ببر مقصود همان قاچ کردن بود .
و فال به گردوهای پوست کنده میگفتیم
البته گویش های شما شاید فرق کند
ولی خب تهرانی ها که میگفتند شتری ببر
شهر های دیگر را نمیدانم
و و حوض داخل خانه ی مان همیشه پر از میوه بود و سبزی برای شستن
یادش بخیر .
شعر خاطره انگیزی بود .
درود بر شما.