طبق طبق گلای لاله کاشتیم
سبد سبد ماه و ستاره داشتیم
تو آسمون دلای؛ ابری مون
بارون نم نم بی گلایه داشتیم
یک رعد اومد خورد وسط دلامون
آتیش گرفت خرمن گیسوهامون
چشمای ما دریا شد و پر از آب
رودخونه شد جاری میون سیلاب
آسمون و ستاره هاش سیاه شد
جنگل سبز آتیش گرفت تباه شد
ابر اومد و بارش گریه آه شد
زمین پر از گلابه های ماه شد
کودک بی لباس گرم ، گرسنه
زیر پل خیابونای، تشنه
چمباتمه زد؛ تا که نلرزه تنش
یخ نزنه، نازک پیراهنش
شب تا سحر زیر پل خیابون
همونجا که رهگذره فراوون
نگاه به اون کاغذ خم می کردن
اما نه انگار چیزی کم می کردن
ادامه می دادن مسیر رفتن
تا برسن به خونه ، گرم گفتن
عالی بشه هوا با چای داغش
خالی بشه سرما بره ز جانش
لقمه ی نون تو خون مردم نزن
این همه نق به جون آ دم نزن
لمیدی زیر کرسی گناهت
بی خاصیت فارغ از اشتباهت
نمیدونین کار واسه بچه جرمه ؟
مقصر ش فقر و بلا ست یا حربه ؟
سرسری کار و ناظری همینه
لنگ می زنن کار وقتی حرف دینه
فردا از اخبار می شنوی حادثه
خراب شده پل شده یک فاجعه
می پرسن از هزینه های ساختش
نمی گن از خرابی های باختش
رفته مگه رحم از دل آدما
چشمی که بسته؛ دل میشه سنگ ... خدا؟؟؟
98خرداد21
آذر.م
درودبانوی عزیزم
ترانه ای بسیارزیباودغدغه مندبود
فقط اگردربعضی جاهاقافیه ها درست شند بهترم میشه