سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 18 شهريور 1403
    5 ربيع الأول 1446
      Sunday 8 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۸ شهريور

        همیشگی

        شعری از

        عباس قره خانلو

        از دفتر رمانتیک سیاه نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۵ مرداد ۱۴۰۳ ۱۶:۴۱ شماره ثبت ۱۳۱۵۱۱
          بازدید : ۵۴   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباس قره خانلو

        شاید در مرور خاطرات قبل از مرگ
        تو را بار دیگر دیدم
        شاید در خاطره ای ماندم
        و اصلا مُردنی هم در کار نبود
        نمیدانم، فقط دلم
        یکی از روزهای بارانی را میخواهد
        لابلای روزهای سرد پاییزی
        میانِ ازدحامِ مردم این شهر
        جامه ای کهنه به تن
        زلفی پریشان تر
        رخِ چین خورده ات از قبل زیباتر
        تو را دیدم،
        دلم لرزید و دنیایم به اغما رفت
        تو اما باز هم
        بر روی خود چیزی نیاوردی
        دمی دیدم که چشمانت
        غمی را میکند پنهان
        نشد آخر کنی کتمان
        تو هم دلتنگِ من هستی
        نگاهم پا به پایت
        آمد و آهسته شد دیدم قدم هایت
        در آن غوغای سر درگم
        دمی را گفتگو کردیم ؛
        نگاهت همچنان زیبا
        صدایت همچنان آرام
        و رقصِ تارِ موهایت
        شبیهِ نم نمِ باران
        هنوز آن دخترِ
        اسفندیِ مغرور زیبایی
        هنوز آن عاشقِ
        دی ماهیِ پرحرفِ لجبازم
        هنوزم وقتِ دیدارت که می آید
        تمامِ هستیِ خود را
        به چشمان تو میبازم
        سفیدی های موهایت
        و این دستان لرزانم
        کمی دیر است ولی جانا
        بگو پایان شد هجرانت
        بگو، حرفی بزن
        شاید نمیدانی ...!
        صدایت را برای شاعرِ دیوانه میخواهم
        تبرّک میبرم شاید شفا یابد ..
        زمان و جاذبه دیگر نمی پاید
        معلق در زمین و وادی دیگر
        نگاهِ شرمسارت
        آخرین دیدارمان را یادِ من انداخت
        قامتِ افتاده ام، باری دگر
        خم شد زمین افتاد
        باز هم رفتی و گویا تا ابد
        دیگر نمی آیی
        من اما باز هم
        دیوانه تر از پیش می آیم ..
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۰۷
        دلنوشته ای پر احساس و زیباست خندانک
        یاسر کریمی
        شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ ۰۹:۲۸
        درودها بر شما زیبا و با احساس سرودید خندانک
        موفق باشید خندانک
        مدینه ولی زاده جوشقان
        شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ ۱۱:۳۴
        درود بر شما زیبا و دل نشین بود خندانک خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        يکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۲۰
        درود بر شما..
        زیبااااست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        محمد شریف صادقی
        يکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ ۰۰:۳۶
        درود. شعر احساسی و نیکی بود❤️ من هم مثل شما دی ماهی هستم😁😁😁
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ ۱۰:۵۱
        درود بر اندیشه ناب شما
        شاعر وهنرمند ارجمند
        همواره تابان
        جوشان وخروشان باشید
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1