يکشنبه ۴ آذر
اشعار دفتر شعرِ رمانتیک سیاه شاعر عباس قره خانلو
|
|
شاید در مرور خاطرات قبل از مرگ
تو را بار دیگر دیدم
شاید در خاطره ای ماندم
و اصلا مُردنی هم در کار
|
|
|
|
|
در سیاهی های شب
اندوهِ این مرداب ها
میبرَد پرواز را از یاد ما
میشود پی در پی آغازی دگر
هر غمی را
|
|
|
|
|
روزگار خوبی نبود
کلاغها اشعارم را حفظ بودند
تمام ساعتها را گم کرده بودم
و نمیدانستم کدامین روز
|
|
|
|
|
دارم تمام میشوم
همچون شمعی بر مزاری بی میت
لای گرد و خاک های پاییزی
خود را بر مسیر نامفهوم میرانم
|
|
|
|
|
آمدنت خوابیست شیرین
تو در کنار منی
و از این منِ افسرده خبری نیست
قدم زنان به کافه دلبر میرویم
ب
|
|
|
|
|
زیاد به جلو آمده ایم
زمان باید سالها پیش
در خانه ی مادربزرگ متوقف میشد
کاش در بازی های قایم باشکم
|
|
|
|
|
من آخرِ کار را نمیدانستم
لحظه ای را به تماشای تو بودم
که کودکی در من دستم را رها کرد
او به یکسو و
|
|
|
|
|
روزی در گوشه ی یک خاطره ای میخندی
اشک بر گونه ی تو میلرزد
لحظه ای تنگ دلت میگردد
یادِ دیوانه ی خو
|
|
|
|
|
آری، مسیرِ نسیم را باید جُست
در این زندگی سیاه
به کودکی هایم حسادت میکنم
کاش از دفترِ مدرسه
یک
|
|
|
|
|
یقین دارم که چشمانت
همان ممنوعه ای باشد
که دعوا بینِ شیطان و خدا انداخت
خمِ ابَرویت حافظ دید و ب
|
|
|