يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ شاعرو نویسنده شاعر امین احمدی پسری از جنس پاییز
|
|
کاش چو یاغی ببرم بند را
تیر زنم طعنه لبخند را
پیش که بایست کنم باز گو
صد گله از دست خداوند را
|
|
|
|
|
گفتی که از خدا طلبت کرده ام ولی
غافل شدی از اینکه دعا اشتباه بود
|
|
|
|
|
بانو مزاحمت شده ام باز هم سلام
تنها تویی مکمل این بوسه های خام
|
|
|
|
|
دردکمی نبود که من عاشقت شدم
وقتی تمام وسعت این سینه آه بود
|
|
|
|
|
افتاده شبیه خوره ای بر جانم
دیگر نبود چاره ای و می دانم
از دست جماعتی که حق نشناسند
بر زندگی ام
|
|
|
|
|
من را رها نمیکند این بغض لعنتی
وقتی نشسته ام همه شب در عزای تو
|
|
|
|
|
دیگر برای داشتنت عاجزم رفیق
دارم گلایه ها به خدا از خدای تو
امین احمدی
|
|
|
|
|
بر دوش کشید ظرف سفالی را
این زندگی نکبت و تو خالی را
اما من دل خسته کشیدم عمری
این درد بزرگ درد ح
|
|
|
|
|
من یک مترسکم،باظاهری خراب
هم داس و همتبر،یکریزآورید
|
|
|
|
|
بعد از سی و سه سال پاییزی
در سرنوشت من بهاری نیست
بعد از سی و سه سال تنهایی
پاییزم و راه فراری نی
|
|
|
|
|
فریادهایم را تبر کردم
تا ریشه ام را ریشه کن سازم
عشق تو را از تن در آوردم
تا بر تن خود یک کفن ساز
|
|
|
|
|
در موج چشمان تو غرقم آشنای من
شاید به دادم میرسی در نقطه پایان
سر در گریبان توام در این دو روز تلخ
|
|
|
|
|
کم دارمت ای معنی بودن
دیگر نرو ، دور از تو من هیچم
دوری تو همرنگ مردن بود
دارم به دور مرگ می پیچم
|
|
|
|
|
از غمت می سوزم و جانی نمانده در تنم
بس که جانم را گرفته پنجه حرمان تو
جز جفا از قلب تو هرگز ندید
|
|
|
|
|
کمر بستم دگر بر بی خدایی
امان از اینهمه حبس و رهایی
شبیه کافکاو صادق من
خموشم در حقیقت ناطقم من
|
|
|
|
|
باعث حال خرابم شده ای
هستی و مثل سرابم شده ای
بی تو با خاطره هایت مستم
درِ دل را به خدا هم ب
|
|
|
|
|
در واپسین لحظه به دادم می رسی ای عشق
شاید تو هم مثل منی و بی کسی ای عشق
امین احمدی
|
|
|
|
|
رفتی و من بعد از تو فهمیدم
این زندگی از دست من رفته
با فکر نان و مرگ و آزادی
دیدم که دنیا در ب
|
|
|
|
|
هرگز به زخم من نشده مرهمی کسی
زن بودم و وسیله جنسی و شهوتم
هرکس که آمده زده زخمی به روح من
مرگ
|
|
|
|
|
بنگر که شاعری شب مرگش چنین نوشت
دنیای من شده پس از این مرگ چون بهشت
|
|
|
|
|
گشته ای زندیق و من کافر شدم
از صلیب عشق تو پرپر شدم
از مسیحای تو بیزارم دگر
در پی پیغمبری دیگر
|
|
|
|
|
همچون جهنمی شده دنیای بعد تو
مثل سکانس مرگ درامی پر از بلا
شاید که سرگذشت مرا در جزیره ای
هافم
|
|
|
|
|
من منتظر بودم که برگردی
حتی اگر یک روز در هفته
توی مجله منتشر کردم
این شاعر از این زندگی رفته
|
|
|
|
|
یک روز مرا ساده رها کردی عشق
رفتی و ندیدی که چه ها کردی عشق
|
|
|
|
|
صخره ای بودم و رو به تو عبادت کردم
و چنین بود که سیلی خور امواج شدم
امین احمدی
|
|
|
|
|
باورکنید یکه و تنها به دشت حرف
تخریبچی است شاعر و میدانِ مین غزل
|
|
|
|
|
چشم هایم را به دنیا بسته ام
کن رهایم زندگانی ، خسته ام
|
|
|
|
|
سیزده شعـرِ تـرم از همه کوتاه تر است
و همین مصـرع بعد” از همه آگاه تر است
قلبِ آیینـه صفت کـو ..
|
|
|