پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ از تبار عشق شاعر رضا سعادت نژاد
|
|
هنوز کاشف مرگم درون الکل ها
|
|
|
|
|
تو ولی تا سر آیینه ی من قد بکشی
قایقت در من طوفان زده روشن بشود
|
|
|
|
|
نهال ذوق رشد می کند درون من
دوباره زندگی ، دوباره برگ می دهم
|
|
|
|
|
به کدام عشق بگویم غم کمرنگی را
|
|
|
|
|
بروی یا نروی زخم مرا مرهم نیست
|
|
|
|
|
دو چشمش دوره ی آموزش گرداب می دیده
که معمار غرورم خانه را بر آب می دیده
|
|
|
|
|
مادرم خواسته چاقو بکشد بر سر من
|
|
|
|
|
ماشین ارشاد امد و هر دویمان را برد
|
|
|
|
|
جریانِ خونِ عشق در قلبم نمی ماند
چون ابتدای هر رگ من"میم" می گیرد
|
|
|
|
|
هر آنچه در این شهر نمی خواهمش آن شد
|
|
|
|
|
شاید که قبل از من کسی بهتر سراییده
از بی مرامی های آن لیلای زیبارو
|
|
|
|
|
به هوایت به درونم نفری جان دارد
پیرمردی که به برگشتنت ایمان دارد
|
|
|
|
|
آن دو چشمت می فریبد گرگ بالان دیده را
هم به دزدی می کشاند دزد تاوان دیده را
|
|
|
|
|
هر واکنشی جانا ، قبلش کنشی دارد...
|
|
|