کوه صبری ام پر از بن بست های حنجره
لا به لای زخم هایم یک نمکدان دست کرد
قبضِ هوشِ مصرفی ام آمده نزدیک صفر
مغزم از بوی عرق های سبیلم مست کرد
دوده های شاعری اکسیژنم را قبضه کرد
از منِ سابق برایم مانده مشتی خاطره
فکر های هرزه ای را در سرم دارم ولی
شعر هایم جا نشد در سبک های باکره
در سکوی شعرِ نا موزون مقام اولم
چون میان خنده هم کارم به هق هق می کشد
یا تفکر های غربی مدرنم حین صلح
با سلاح واژه ها لشکر به مشرق می کشد
آبرنگ سبک اشعارم رقیق و روی بوم
رنگ کم می بندد و دور از ادای بیخود است
گرگ شعرم را فرستادم میان گله ای
لا به لای گرگ هایش بره چرخیدن مد است
پادگان شعر هایم یکسره در مرز جنگ
با دورویی های منسوخ غزل ، سر می دهد
تا کجا یوسف بمانم حبس زاویرای حرف
آخرش جنگ تحول بین ما سر می دهد
برق سلول سکوتم می رود وقتی به زور...
سیم اعصابم فشارش را تحمل می کند
شاعری که حرف هایش را زبانش دفن کرد
گور افکارش درون شعر ها گل می کند
پیش بینی میکنم به مرور زمان از جرگه ای که من برای سرودن میپسندم دور خواهی شد و به جرگه ی مدرن و پست مدرن میرسی.
این اشعار اولین نشانه ها هستند
که البته بنده با آن هیچ مشکلی ندارم و همیشه اشعارت را در سایت خواهم خواند و نطر مینویسم عزیز
👏👏👏🌺🌺🌺
۱ نکته ی کوچک و یک نکته ی بزرگ
کوچک، در بیت ۸" گرگ شعرم ......." یک " که" نیاز است که در بیت نیست
نکته ی بزرگ، خواهش میکنم در راه مدرن و پست مدرن به جایی نرس که هرکسی دست روی هر قسمتی از شعرت گذاشت و انتقادی به آن وارد کرد بگویی این خاصیت مدرن و پست مدرن است
موفق باشید
اشعارتان را توصیه میکنم انتشار ثابت بزنید عزیز
👏👏🌺🌺🌺