دوشنبه ۱۱ فروردين
اشعار دفتر شعرِ ریشه ها شاعر رضا سعادت نژاد
|
|
و صاریغی که این گونه برای ستاره ها....
متیلِ شب را می شست :
|
|
|
|
|
امروز به کنکور ولی فردا را
با عمر تلف کرده ی خود درگیری
|
|
|
|
|
من مبتلا هستم به خندیدن پسِ دردم
|
|
|
|
|
مغزی چروکیده شیارش پر شد از شک
شلیکِ تهمت را به ناموسش روا دید
|
|
|
|
|
در اسمان بی ستاره ی عبور عمر
غروب می کند تمام کودکی من
|
|
|
|
|
از مرگ چشمان درشت طبیعت
تا خلیج پر خون پارسی
|
|
|
|
|
بس که با میل دیگران گفتم....خسته از شعر های کنسولی
|
|
|
|
|
فکر های هرزه ای را در سرم دارم ولی
شعر هایم جا نشد در سبک های باکره
|
|
|
|
|
کنج خیابان دیده بودم دختری را که
با کفش های کهنه اش گُل می فروشد باز
|
|
|
|
|
شمعی که نورانی شود پروانه را کشته
|
|
|
|
|
من گیر خرافات تو ام زاهد تریاقی
می خورده ی افکار تو ام باده زدم باقی
|
|
|