سلام و عرض ادب خدمت حناب محمدی بزرگوار
خیلی خوشحالم که نقد شما را در صفحه ام می بینم
ابتدای راه سپیدم و قطعا باید انقدر نقد بشوم تا به جایگاه مطلوبی برسم و می دانم که اصلا شاعر ترسویی نیستم و دوباه و دوباره با استفاده از نقدها شروع به نوشتن می کنم و انقدر می نویسم تا نمره قبولی بگیرم....همانطور که ابتدای کلاسیک نوشتن هم سراپای اشعارم نقد می شد ولی شاعر پررویی مثل من هرگز کوتاه نمی اید
قسمتی از نقدتان را باید بپذیرم چون درست است و درباره بخش دیگری فقط توضیحی خواهم داد که شاید هم قابل قبول نباشد
موضوع شعر "مرگ زیباست" و دارم مرگ اهویی را با دیدگاه متفاوتی در اپیزود های مختلف توصیف می کنم
در نگاه اول اهو می میرد اما....
کلاغی از این مرگ سود می برد
مستند سازی مرگ اهو را شکار لحظه ها می کند و برنامه اش را می سازد ...
شاعری هم مثل من درباره اش سپید می نویسد
و اما مصدق...مصدق علاوه بر اینکه داستانش از مستند ساز جداست(یک اپیزود دیگر)بلکه همان شخصیت همیشگی را دارد....نفت از بقایای جانوارن و اجزای در حال تجزیه انها تشکیل می شود و تا میلیون ها سال هم طول می کشد،بخاطر همین نوشتم مصدقی از اینده....حالا این مصدق چه کاری انجام می دهد؟؟؟از مرگ اهو سود می برد و نه تنها مصدق،بلکه با فروش نفت به دلار یک ایران سود می برد...امروزه نفت ایران به فروش نمی رسد و در ذهن جوان و مخاطب امروزی چه فرقی دارد ملی باشد و نباشد؟؟؟اما مصدق را نماد خوشبختی در بازار اقتصاد نفت می گیریم و به خاطر همین که در این اپیزود هم مشخص شود مرگ اهو سودمند است گفتم "مصدق"...چرا که مصدق فردی دلسوز است و با فروش نفت به دلار ، به اقتصاد کشور کمک خواهد کرد نه مثل هزاران مسئول بی سر و پایی که در فکر دزدی از شیر مرغ تا جان ادمیزاد هستند.....
در جواب این سوال"ایرادی که به شاعر این شعر باید گرفت نگاشت شعر با سکسکه است پرشهایی ناجور از موضوعی به موضوع دیگر، چه خط و ربطی از شکار آهو با خلیج فارس میتوان در نظر گرفت جز منگنه کردن اجباری؟ "
باور کنید هیچ منگنه اجباری در کار نیست...اما چرا؟؟
نوشته ام :
(((چه کسی ... ؟
واقعا چه کسی انقدر "فهمیده" می شود)))
خب هدف اصلی من از نوشتن ای جمله بیان این بود که چه کسی درکش به این موضوع می رسد که مرگ هم می تواند زیبا باشد و حتی مرگ را بخواهد و ارزوی مرگ کند...از چه لغتی استفاده کردم ...."فهمیده"....چه کسی می تواند "فهمیده" باشد؟؟....خب اینجا حرف از حسین فهمیده جوان 13 ساله ای بود که با فداکاری جلوی ارتش صدام حماسه سازی کرد و حالا در ذهن ما چه مرگ زیبا و افتخار امیزی دارد
"تشبیه مرگ زیبا و سودمند اهو به مرگ حسین فهمیده "
و حالا هم معلوم می شود که خلیج پرخون فارسی با اجبار به شعر نیامده و این خون همان خون شهدایست که مرگشان را چقدر زیبا جلوه میدهیم و واقعا هم شهادت در راه وطن و ناموس زیبا ترین مرگ است....
حالا مرگ زیبا می خواهد مرگ اهو باشد یا مرگ حسین فهمیده و شهادت در جنگ
ترکیدن نارنجک باشد یا یتیم شدن بچه اهو
....................................................................................
از طرفی دیگر،قطعا شکار اهو توسط یوز وحشی گری است و به همین خاطر به ان می گویند "حیات وحش"
اما شعر می خواهد حرف شما را بزند(یوز را برای شکار آهو نمیتوان وحشی گری قلمداد کرد و آن را هم رده ی صدام که سمبل جنایت است قرار داد )...:که شکار یوز ، با این دیدگاه متفاوت وحشی گری نیست
سپاس از شما
حضورتان ارزشمند است و همیشه از شما می اموزم
دست بوس و ارادتمندم
شعری پیش رو داریم با نام (کاش اینگونه بمیرم) از شاعر جوان ما جناب آقای سعادت نژاد که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت.
شعر، ناگهانی با خبری فوری که با استعاره ی زیبایی استتار شده شروع میشود، پنجره ای که رو به دشت است. شاعر دیدگاه خود را در این شعر با پنهان کردن
شخصیت خود و دید از بالا به صورت کواد کوپتری به شعرش و ماوقع آن نگاه میکند.
قبل از ورود به جزئیات در خصوص کلیات شعر باید بگویم، این شعر از دوبحش فرضیه و استنتاج تشکیل شده که بخش فرضیه با استنتاج معادل و یک سو نیستند، صغری راه دیگر میرود و کبری راهی دیگر
جنایت و وحشی گری در خصوص غرائز سندیت ندارد
یوز را برای شکار آهو نمیتوان وحشی گری قلمداد کرد و آن را هم رده ی صدام که سمبل جنایت است قرار داد
هارمونی طبیعت از شکار و شکارچی به یک اندازه زیبایی میپذیرند، و آنچه مذموم است شکار مفرح و ایجاد تفریح گاه شکاری برای انسان است وگرنه قیاس شکار یوز و دریدن آهو با جنایات بشری قیاس مع الفارق است. پس با این دیدگاه شاکله ی فرضی شعر به لحاظ مولفه های ساختاری و معنایی از هم گسسته است. وقتی مغالطه ی تمثیل در جریان حکم شعر حکومت میکند سایر ارکان نیز متزلزل و ناپایدار است
برویم بر سر جزئیات
در بند اول کاربردهایی حتی نابکر اما زیبا شعر را جلا داده مانند وجود آهو درقاب سبز و ختم اودر تخت خواب مرگ،
نکته ای که در اول شعر باید بگویم اینکه، شعر با موسیقی درونی روی کلید سُل از خط حامل شروع میشود اما ناگهان مثل نواری که یک دفعه در دستگاه گیر میکند رو به فالش گذاشته و حتی موسیقی خود را از دست میدهد و شنونده و مخاطب گوشش از خوانش آن آزرده میگردد.
سوال؟
آیا شخصیت مستند ساز و دکتر مصدق (اگر منظور شاعر دکتر محمد مصدق باشد) با هم یکی است و یا دوشخصیت جداگانه دارد؟
اگر یکی است چرا مصدق؟ چه چیز از بیوگرافی دکتر محمد مصدق با مستند ساز قصه ی ما همخوانی دارد؟
که خون سیاه آهو که به زعم من اشاره به نفت دارد
را به دلار میفروشد مگر مصدق نفت را ملی نکرد مگر از دست استعمار نفت ایران را بیرون نکشید؟
در ثانی اگر این دو شخصیت های متمایز باشند به جای اینکه مصدق را ناجی معرفی کند چرا همدست و همداستان مستند ساز قرار داده؟
و در ادامه ورود شخصیت شاعر به قصه لزومی دارد یا نه؟ و کیست و چه میخواهد؟
هرگاه مخاطب منظور شاعر را درک نکرد و معنای شعر را آنگونه که مد نظر سراینده بوده، دریافت نکرد، بیشک ایراد از سراینده است، چرا که ذهنیتی که داشته را نتوانسته به درستی در شعر اجرا کند و همین سبب تفاوت دید شاعر است با خوانندهی شعر
ایرادی که به شاعر این شعر باید گرفت نگاشت شعر با سکسکه است پرشهایی ناجور از موضوعی به موضوع دیگر، چه خط و ربطی از شکار آهو با خلیج فارس میتوان در نظر گرفت جز منگنه کردن اجباری؟
استفاده ی کم و در برخی جاها غلط از آرایه های ادبی شعر را کمی مخدوش کرده است چرا که «نشناختن و نابلدی آرایههای ادبی» از مصادیق بارز ضعف محتوا در شعر شاعران نوپاست، آنها اگر میدانستند تشبیه، استعاره، تلمیح، کنایه، ایجاز و سایر آرایهها کی و چگونه میتواند در خدمت شاعر قرار بگیرد، حتماً تحولی جدی در نوشتنشان حاصل میشد.
سطور در این شعر باید بالانس میشد که نشده است
گاهی سخنهای فراوانی در مخیله برای نوشتن آماده میشوند، اما به دلیل تشتت ذهنی و عدم تمرکز، شاعر نمیتواند آنچه که منظورش است را، به درستی بیان کند و کلامش در نهایت ملغمهای میشود از کلماتی که کمترین ارتباط را به یکدیگر دارند و جمع شدن آنها به صورت یک جمله، به سختی اتفاق میافتد، در حقیقت مجموعهای از جملات ناقص را به مخاطب عرضه کردهایم و مفاهیمی که اصلاً آفریده نشدهاند، این سرانجامِ محتوم، نتیجهی از این شاخه به آن شاخه پریدن در نوشتاری سپیدگونه است، وقتی میگوییم «سپیدگونه» یعنی نویسنده فقط و فقط ادای چیدمان شعر سپید را در آورده است، زیرا متن ما به معنای شعر واقعی نزدیک نشده، پس هرگز به سمت شعریت بنیادین و یا حتی نمادین نرفته است.
المانهای مختلفی میتوانست در این شعر به کار آید و حتی استفاده از کاریکلماتورهای گاه زننده و گاه جهنده به شعریت شعر کمک میکرد شاید شاعر و خیلی از دوستان عنوان کنند که شعرایی مانند علی باباچاهی و یا مرحوم براهنی هم در حوزه ی اشعار
«پست مدرن/ آوانگارد/ موج نو/ حجم و انواع دیگر»
شعر سرودهاند و مخاطبان خاص میتوانند به چیستی و چگونگی آنها پی ببرند اما این به معنای ناشعری آنها نیست، چرا که اگر کلیدواژه ورود به این متنها را بیابید، به سرمنزل مقصود و یافتن مفاهیم، دست پیدا میکنید.
برجستهترین آرایههای ادبی که توانسته خیل کثیری از شعرهای سپید را به نسل امروز معرفی کند و باعث شده سپیدنویسی در میان امروزیها بیشتر خواهان داشته باشد، این چندتاست،
بازیهای زبانی
واجآرایی و موسیقی حروف
ایهام و استعارهی نو
متناقضنمایی و شخصیتبخشی
که در شعر جناب سعادت نژاد کمتر به آنها توجه شده است.
در آخر باید بگویم برای نگاشتن شعری که ماندگار باشد باید پشتوانه ی عظیم مطالعه داشته باشد و شاعر برای خلق آثار زیباتر نیاز دارد در میادین حضوری اجتماع، دیدگاه هایی را برای خود خلق کند که از چشم دیگران پنهان مانده است.
از نکات قوت شعر جناب سعادت نژاد دغدغه مندی برای اجتماع و نسل بشر و حتی حیات وحش و محیط زیست است که قطعا قابل تقدیر است
ایام عزت مستدام
سید هادی محمدی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷