جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
درخت پرنده که رویید روی سینه ی من
و وسوسه پیچید در سراچه های سپید
جنین آبی باران ، پر از تبسم شد
پلنگ پنجره رنگ ها ، در تو دمید
درخت پرنده که رویید ، روی سینه من
و طعم آب ، به شیرینی لبان تو ریخت
سکوت شیشه ی عطرم، شکست در دستت
غزال خسته ی اندام من، به کوه گریخت
و شمع های صدفناک کرشمه دریا
دفینه های شکر را ، درون ما دیدند
ترنج ساقه های عطشناک بارور شده را
میان دنج زلال حباب ، پی چیدند
درخت پرنده که رویید روی سینه ی ما
ندیم لحظه تب بود ، آرزوی خموش
سکوت گیره یاقوت ، از سرم وا شد
دوباره موج سیاهی، نشست در آغوش
پرنده بود و براخای بوسه ناک عسل
پرنده بود که می سوخت ، لهجه غم را
طلسم موسم عاج و بهانه ی میعاد
به دست های نجیبت ، گداخت مریم را
به زیر طاق برنزین بازوان هوس
هزار قفل طلاگونه ی شبانه شکست
به نبض باغ معلق ، شراب می جوشید
و زخم های عمیقی که روی قلب نشست
رها ،رها شده ای ، در صدای صورتی ام
دهان تنگ دل ما ، به شعرخوشه گذشت
پر از ترانه و نازست ، کفش لادن ها
شکوه شانه ی تو ، می چکید در هر دشت
حریر ماه خیال و کنشت گرم من ی
شبیه معجزه ،در های و هوی دوران ها
به آفتاب چه می گفت ، روشنایی شمع
شبی گذشت به خاموشی بیابان ها ...
زمستان۱۳۹۶
٭٭٭٭٭٭٭
با قمریان زنجبیلی- رنگ ، می خوانی
با سنبل عیدانه ی سرخابی کمرو
وقتی زمستان می رود از دست های ما
وقتی که عاشق تر شدی ، با بوسه شب- بو
امشب پر از فرسایش مهزار رویایی ست
امشب پر از برف ست ، ما تنهای تنها ایم
ای بیدریغ مهربان ، ای آتش غمخوار
بعد از فصول آشنای آخرین تقویم
امشب چه برفی مانده این کاباره خاموش
در دامنم آغوش بت هایی گس و نارس
با بوی سیب و اشک و خاکستر ، پریشان م
با من بمان ، خمخانه مظلوم دلواپس
این شعله های پابرهنه ، سخت می سوزند
می لرزم و حتی پتو ، گرما نمی بخشد
امشب پر از پروانه ی شمعیست ، قلب من
امشب پر از ابرست این افسانه ی ممتد
ما از شب غربت ، پر از اشعار غمگینیم
ما گربه های کارناوال شهوت و مستی
آهوی دلبند توام ، در دشت های خیس
با عزم راسخ می دوم، تا کنه این هستی
پیشانیم ، لب های گرم ت در شب دیدار
با آفتاب مرمر تن ، با من ی درخواب
جمهوری رویایی ام را در تو گم کردم
نوشاک شیرین غمت، در سینه بی تاب
ای رعدبان در سبوی مردمک هایم
دیبای آبیرنگ طبع نازکِ در من
ای کاسبرگ آشنای بی قراری هام
ای فوج بلدرچین، میان زخم پیراهن
تصنیف آوایت ، مرا حل می کند در من
سنجاق نوری ، در تب گیسوی دریاها
دنباله های دامنم ، در ارتعاش باد
قدری نوازش کن مرا ، ای مرد فرداها
زمستان۱۴۰۰
|