بیا، شور شخینا را بچین، از ناز سوسن ها
بیا کافر_دهان! یوسف _زمان!، فصل شکفتن ها
تناسخ را به گیسوی صبای عارفان، بنگر
بیا زُنار را بر تن بکن، همچون برهمن ها
بیا ای آزمون سخت فردا، بی نیازم کن
ز هر والاحضوری جُز خودت، در فصل خِرمن ها
منم، زخم مسیحا بر بدن، غرق مقامات ات
منم نجوای مریم در رحم، دامن به دامن ها
برایم یک سبد زهر سماع و دشت خون آور
برایم میوه طوبی بیاور آشنا! در گاه مُردن ها
شب تار و حضور آبی ات، زیبای بینایان!
مه صاحب قران! پیراهنت را، آهِ دیدن ها...
♡♡♡♡
بیا، سر مینهم بر سینه ات، با واپسین جادو
و مستوری ز یادت میبرم،با من بمان، با دختر آهو
شبیه چشمهای سبز بیتایان، که سُربین میکند جانرا
هلا، ماشوره ی این روح زخمی، ای گُل شب بو
گذر کن از من، ای امواج آبیگون ترد یال اقیانوس
منار بحریم، قیرینه _شب،چون میزنم سوسو
رواقت، سایه بان غرفه های ساحت خوبان
غرورت، شرحه ی مقرنس دامی ، در نگاه قو
منم، از معبد انجیر رویان تا دم صبح گنهکاری
تویی طومار کاجی در حِجاب هِجر هر گیسو
مرا، ابریشمان ِلاژورد ِلمس دستانت، پریشانی
بمان در باغهای پر بهار بی بهانه ،آیه ی لیمو