(چشمان آهو)
در لخته های ناوک چشمان آهویم
چون نعره های آتش روییده در مویم
مِه _شعله های نقره ی کمجان شب اوا
میمیرد از، زرین ترین صبح النگویم
میخواهمت با توتهای وحشی جنگل
سر مینهی بر اشتیاق گرم زانویم
چین میخورد دریای دامانم به دستانت
سرگیجه میگیرد جهان از تیغ ابرویم
تارانگارم، تاجهای رشک گل_ آیین
نیزار میسوزد میان عطر گیسویم
با من برقصان ای پَرک، شهبادهای راز
اوازهای صورتی را در هیاهویم
انگاه بنگر سالهای برفتابان را
در سوره ی آرامشم، در نازش قویم
پیراهنت، پیراهنت را باز کن یک شب
تا زخم قلبت را ببوسد نوشدارویم
.
.
.
قدری بیا و دستهایم را نوازش کن
تلخی چرا؟ ای شعرهای سرخ کندویم...
♥
(زیبای مرموز)
گلهای وحشی را تو میریزی به دامانم
شبهای مرطوب وزغ، آغوش بارانم
زیبای مرموزم، ورای مرزهای دور
باغ اناری میشکوفد در گریبانم
گُلموج دریاهای خورشید آفرینم، اه
سوتاب ناب ایلمردانِ زمستانم
میریزم از ژرفای طوفانی، هزاران دُر
سرمیکشد باری تعالی، هر سحَر، جانم
من آتش غان سپیدم، فصل غوغا ام
رویای شیرین کویرم، عطرافشانم
من زاده ی افلاک اوج آسمانها ام
این خاکدان را مادرم، هرچند مهمانم
پروانه ام، در بوسه های نازک فردا
در بادها، افسانه ی زرینِ رقصانم..