درمحفل رنگینی
درمحفل رنگینی ،
آمد به میان لاله
سُرخورد به میان رنگ ،
دختری بهر باله
یک دختر کم ساله
که با نهال همساله
هم پیاله ی شادی
با رفتاری غیرعادی
با جام جم ، هم طالع
هم صدا و سیمایش ،
به لطافتِ هاله
دل نگو که با او رقصان است
چونکه دل به مِیلش ناچاره
ازبس که او باحاله
دل ، مِیل به او داره
یاد ، میل به او داره
انگار که فرشی به روی داره
درمحفل رنگینی ،
همچو مِیل دانه های زرع ، به زارع
همچون مِیل همه گلهای قشنگ و خوب ،
به ژاله
عقدی ست میان من و زیبایی ،
بی شارع
چاره ای نیست دراین باب برای منِ بیچاره
من عاشق زیبایی ام و چاره ندارم
چشمانم ، کار میکنند درمیان مواجیِ دریایش ،
حتی گر، دستم بیکاره
اینهم ارزشی برای ،
این روزگاره
یارهم در " زیبایی دوستی " ، با من یاره
وقتی که هوای اوجی زیبا به سرم افتاد ،
دلم به سفر بسوی ماه هوایی شد
همانوقت ، هوس ، یه رؤیا شد
پَر زد از بالای سرم ، بسانِ طیاره
بهمن بیدقی 1403/4/13
درود بر شما جناب بیدقی بزرگوار
زیبا وتامل برانگیز ومتفاوت
مثل همیشه