- معلم
معلم هستم و شغلم یارم
کنارم دوستانی غَم گُسارم
به سالی ۳۰ بچه من باردارم
نگویی بنده از کارم زارم
چو جانم عاشقم بر جانِ آنها
که هستند کودکانم گوشوارم
جهانی است ، هر کودکِ مادر
جهانی را من اکنون پاسدارم
گَهی شادم کنند گَهی ملالت
به روشان شادمانی خواستارم
کلاسم دارد دو سه بیش فعال
قرار نمی گیرند ، من قرارم
بِه دنبال یکی چون دانهاسپند
به روی آتشم ، شرار خوابم
خدا را شُکر با رنگین کمانی
زِ این نو باوگان ابر را سَوارم
چو زنگِ تفریح آمد زرد رویم
خودم را بی خیالی می سپارم
که شاید نتوان سیبی خریدن
برای کودکی چون خودِ زارم
گهی با هم به سِیر آسمانیم
گهی آنها گُلاند ، بنده خارم
تساوی می کنیم کسری ناکوک
که نیست نابرابری ، در مدارم
زمان را می کِشیم برغُلُ زنجیر
زمستان می کُشیم پای بهارم
وبلدرچین دلش بیغصه دردرس
که دهقان بود مردِ فداکارم
زمستان ، ریزعلی تکرارمی شد
نترسید بچه ها که من کنارم
بِه دستِ من دهیددستانتان را
من از بی شُما بودن در فرارم
بیا با هم تا خانه مشقِ بازی
که با مشقِ شما آموزگارم
پیروز باشید هم در شغل مقدس وصدالبته بسیار سخت معلمی وهم در شاعری که زیبا قلم می زنید