سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 21 اسفند 1403
    12 رمضان 1446
      Tuesday 11 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        سه شنبه ۲۱ اسفند

        از دلم ساده نرو

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ ۲ روز پیش شماره ثبت ۱۳۶۳۸۰
          بازدید : ۲۰   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        از دلم ای همه ی زندگی ام ساده نرو
        این چنین بی خبر از سینهٔ این جاده نرو
        لحظه ی ذکر و دعایم سر سجاده نرو
        چمدان بسته به مرگ دلم آماده نرو


        بنشین از همه دنیا به ستوه آمده ام
        با فراوانیِ بغضی ، قد کوه آمده ام
        زندگی کن که ز رنجت به فتوح آمده ام
        من به احوال خرابم به وضوح آمده ام


        صبر کن از نفس افتادن دل را تو ببین
        گل غمخانه ی تاریکم از این سینه بچین
        شاهدی باش بر این فاصله هایی که کمین؛
        کرده و مرگ مرا فاتحه خوانده است یقین


        شاخ احساس بهم ریخته ام را بتکان
        کبک خوشخوان دل از حبس جهانت برهان
        بره آهوی زبان بسته ی خود را برمان
        ماشه ی آخر این رابطه در سر بچکان


        تا کمی باورم از رفتن تو حل بشود
        غمم اندازهٔ یک دانه ی خردل بشود
        رفتنی می رود ای کاش معطل بشود
        تا بمیرم سفرت یکسره منحل بشود


        سیب ممنوعهٔ افتاده ز دندان توام
        درد بی نسخهٔ آلوده ی درمان توام
        سقف آباد دلم ریخته ، ویران توام
        خالی از آتش عطر تن و دامان توام


        روی پرچین نگاهم شده یک پنجره باز
        سمت راهی که گرفتی و شدی قصهٔ راز
        شیشهٔ بی کسی ام را نشدی شمع نیاز
        با تو گفتم که کمی با من غمدیده بساز


        حالم از حالت چشمت شده رسوای زمان
        ذره ای هم نشدی پای گناهت نگران
        میشوی شاهد یک مرگ تب آلودِ خزان
        رو بگردانی اگر از من بی نام و نشان


        روی دستان جدایی بنشانم سر راه
        شاید از راه رسد قافله ای بهر گواه
        کوه بودم شدم اندازهٔ یک ذره ی کاه
        تو گناهم شدی و من شدم اسباب نگاه


        می خرندم به نگاهی ولی از جنس بلور
        می کشانم خود و دل را به سراپردهٔ نور
        توی تابوت پر از "پونه" و یک درد نمور
        می برندم به میان دل خاک و تن گور



        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        ۷ ساعت پیش
        درود بر پونه خانوم عزیز خندانک
        خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۱ ساعت پیش
        بسیار زیبا و پر احساس بود خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        ۱۲ ساعت پیش
        درود بر استاد بانوی گرانقدر..
        زیباتر از همیشه زیبا به دل نشست..
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2