سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 21 فروردين 1404
  • شهادت امير سپهبد علي صياد شيرازي، 1378 هـ ش
  • تأسيس بنياد مسكن انقلاب اسلامي و افتتاح حساب شمارة 100 به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ‌.ش
12 شوال 1446
    Thursday 10 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      پنجشنبه ۲۱ فروردين

      کنار پَنجه های شهر

      شعری از

      پژمان خلیلی

      از دفتر شَه شَهِ نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۰۸ شماره ثبت ۱۳۵۶۹۲
        بازدید : ۱۴۸   |    نظرات : ۳۶

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر پژمان خلیلی

       
      کنار پَنجه های شهر

      هنوز بلوک سیمانی با غروبی دلگیر را چشم اندازیست

      _ پُر مَعنا!

      که ما را رَقم می زند
       
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ ۰۳:۱۱
      خندانک خندانک
      خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ ۱۹:۴۴
      درود بزرگوار
      کوتاه زیباست خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۰۹:۰۰

      آفرین بر هستی و اشعار شما
      شاعر شیرین سخن گلبار ما
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      پژمان خلیلی
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۳۲
      خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۳۶
      قانع که شوی ،به شمس گویم که تورا
      - شب چله نشین کس و ناکس نکند
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۴۳
      چه کسی عشق به معنی زدوُ ما را خنداند
      فَصل آدینه به کارگاه عُشاق رساند

      کیشگاه عُقلا بود که معنی بِزنند
      هر ورق را که زدم، مَعنیکی بیش نَزاد
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۴۴
      می چَکد بر در و دیوارِ زمان، سیر صعودت، زین پس
      که عطا می شودات! بنده بند ی نشوی ، آزادی
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۴۶
      یار در کوچه, مرا مآ شدنی
      فورآن میل, عطا کردی و باز!, حیرانم
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۵۲
      فارغ از انسان شدن/ فکرم ، که مَحض باشم به چنَگ

      مرغ بودن! سی روش دارد ، کمی آموختن
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۵۳
      نام شعر:تیک تکرار مکرر

      خسته ایم از شعرهای یخ زده
      از کلیشه، زخمهای سرزده
      از هجوم ملتفت، تلطیف های دل زده

      هرزگی در جسم های شعرها هم کم که نی
      _تیک تکرار مکرر، روح های غم زده

      از عروضا تا ردیفا در حضور قافیه
      _ در می و گل، بزم لالا در صبوح هاریه

      درتوهم مانده ایم، در شعر هم از این بتر
      خواب گردی نی، زخوابی در عبور حاشیه

      مرده ایم از شعرهای زر زده
      در سلیقه، چرک های مل زده

      شعر اقیانوس لالان بود، ما فریادها
      _العجب، بشکآن چوسازان، در قبور شایبه

      خسته ایم از شعرهای یخ زده
      از کلیشه، زخمهای سرزده

      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۵۴
      نام شعر :مقام فنا

      منتَظَر ,قانع نشینم شاید ایی یا که نه
      در ضمیرام خواب اقلیم ات بدیدم یا که نه

      هر تبسم کردن ات مروآر روح ام را ربود
      در نگاه ات خوف , قربان ات برویم یا که نه

      ما نبودیم آمدی یا بودی و هستی و بود
      دون فنا گردید حیرآنت, تو سًری یا که نه

      هر چه می خوانم تو ناقوسی ,اَذانی در درون
      وَه چه بی تابم به میخاری بیایم یا که نه

      من عبوری در عطش, آتش به بیرونم کشاند!
      العجب! میغات سٌلکی در ثنآیم یا که نه

      در مسیر ت هر فِغانی دید ام از دور آنه گفت
      بهر قربانت, چو می نازی بنازم یا که نه

      من که قربانی ابراهیم ,اسماعیلتان گردیده ام
      آس موسی , چوب نوحآ, چون خِلالم! یا که نه

      مقصدی, بی انتها, هر لحظه سودآی به کف
      در کف دنیا! به جستآرت بجویم یا که نه

      ((و ُجهُه ٌ نور ٍ علی نور َ کَبرق ٍ لامع ٍ ))

      در تجلای ات بهوشم, می ربآیی ! یا که نه
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۵۶
      محکوم به دردیم و دوا نیست به کام

      دریوز به نعلیم و روا نیست به گام

      هرچند شبی مهی به ما می روید

      مَخمور به خُمریم و جَزا نیست به جام
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۵۸
      دردا می نابی که به خیا م بدادی همه را!
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۴:۵۹
      نام شعر:خلوص حزین

      فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم
      بر تو هَر گویند وُمی تازاند ، بیمار ات شوم

      مرحبا بر تارکِ ایِوان ِ ویرانت حَزین
      در خلوص ات مهُر بر اَبواب رویان ات شوم

      بی تو بودن عاقبت هر لحظه معنی رَجین
      چون سکون، نهی ازبتِ رَمیِ جَمراتت شوم

      حاشیآ ! حاشا ! به میر ِمیرِ میرانی یَمین
      بر طواف ات خُوی خُولایی خُولان ات شوم


      فارغ از هر گفته می خواهم شِنودارت شوم
      بر تو هَر گویند وُمی تازاند ، بیمار ات شوم
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۲۳
      به کَواکب , سَیراتُن سیَراتُن َسیَره
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۲۴
      دیگر زما رفتن ز تو ! یک قوم پلَشتی ماندو بس

      درکبریای ات کوجَمی ,زندان به ویِری ماند و بس

      باید چو اَغناء دررَهی , تا تَرکِ این خسران کنی

      در پند خَنیا گوش تو ! یا بی نشانی ماند و بس
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۲۸
      ***

      ((تاکی به تمنای وصال تو یگانه))
      وز دیده زنم حلقه ای اشکی به کرانه

      وز دیده زنم اشک ولی دفتر عُشاق
      بر خواهش هجران زند آهنگ و ترانه
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۳۱
      عقاید ِ خآصی استخراج می شَود ،
      - وقتی زُلف/ تآب / وآر ِهایت را ، پریشآن می کُنی
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۳۹
      نبودن در بستَری از بی اعجازی
      گه گاه خوشایند است
      در اِقلیم نبودن
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۴۰
      در بَرگ های آسِ من اینبار احتمال بُردی نیست


      بُر خوردنی که به تَقلید می کِشد، گُریزی نیست


      من نا امیدِ ذهنِ حقیقت نمی شوم ،

      ـ اما!

      در کور سویِ رسیدن، رسیدنی هم نیست
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۴۰
      خواب ها ظَریف بر بیداری مان فآئق آمدند

      _ مُماس بر روح واره شدن مان

      گویی!

      _زنجیروار ، قائل برگشآیش شان می گردیم
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۴۲
      نام شعر : نگران باید بود



      وچرا از دوری?
      وچو از نزدیکی !
      مگر این بعد مکان می فهمد!
      یازمان را که به فکرآنه ما می جوشد

      همه ملموسی این خاطره در خوابی بود!
      تو چرا مدهوشی !

      من چرا می گویم

      مگر افاق زمین گیر نکرد
      و به تاریکی این دشت همی می خندید
      وشفق هم همدست
      نگران بودم من
      نگران باید بود
      ـ که نسیمی نوزید از خشکی
      و بخشکیددرختی ,خشکید

      نتوانم فهمید و نمی دانم من
      ـ تو به هر چیز که می اندیشی

      قصد ات از جان و دلی طوبا بود
      و چه افسوس که می انگیزی
      و به خوابی خسبی

      نتوانم فهمید و نمی دانم من
      ـ تو به هر چیز ک می اندیشی

      ـ وچه استادی تو!
      در توهم شدن یک امید
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۴۶
      نام شعر : فریفت

      شب را آوانگارد به هیاهو بدل می نمود
      من با جَرمیل انرژی می شکافتیم
      توقع با دستان اِسمَعیل وَ تنِ هانیل غُسل می نوشید
      ظَهلیل وُ عزرایل وُ عزرا وُ شموئِل
      با فِغان می سرودند
      هی می سروداند ،
      خورشید مرده بود وُ وَخورشید مرده بود
      خدا درخت کاج را آب یاری می نمود
      وَ آسمان / راگول را به سینه ایِ چاک خورده ی گابریل قسم می داد
      زمین ، !
      خورشید مرده بودو خورشید مرده بودُ
      _وَ همی زمان
      مکان مرده بودو ُمکان مرده بود
      و ما هنوز خوب می پیمودیم وَ با هم می خواندیم
      خورشید
      مرده بودو ُ
      خورشید
      مرده بود وُ
      خورشید
      مرده بود
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۴۹
      تاکی تورا نبینم وگویم بدیده ام تورا
      اشکی ز دیده می چکدم را ! چه گوی ام
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۵۲

      با دست بازو دلی خوش نیوش اَرکُنی خوش است
      ایمان تمام دار و ُ بیاموز/[دل گِروُ] شَوی ،خوش است
      بازار را فروگذار، / رُو / هِجر ِعاشقانه شُو ،
      تدبیر هر کَس و ناکَس شدن، چه؟ ، بی اَمان خوش است !
      من/
      - ناگزیرِ هستیِ یک مُلک ِ مآلکانه ندان!

      اُحواله هَر نَشد وُ نآشدن ،نِمی شُدن ، خوش است
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۵۶
      نام شعر: جراح

      در عَصر ِ ، نو تر از عصر های دیروز

      جَراح ، بر زبان خروسی ،

      شآید مجروح

      شکاف های قُد قُد ،

      در هوشیآری ، شبی خروس خوآن ،

      می نشاند وُ
      کآوش

      -بر قُد قُد ی مَشکوک

      عَصرش را گَریبان می دَراند
      تا

      شاید
      مرغ بریانی
      هضم ِ همسایه!
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۵۷
      تنهایی را نخواهند هَضم نمود،

      _آنانی که دَلقَک وآر، برای رسیدن ، مِعدِه می شوند


      تَمآیل به فصلی نُو تر،
      وَ دَستلاف به رگِهایی از تَحَول
      _ حِیرتی مُنَقَش بر اِنعکاس نگآه

      _ مَقطعی، دورتر از کویرِ مُرده ای، مَردی وآمانده

      وَ انگآر

      اَمان پیدا نکردن از،

      تَوَهُمِ

      بِکرِ یک مرداب

      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۵۸
      اَندک روزگآری چند
      انسانی با تَرَکِ دلهره
      به جمعه می نگریست ،
      که
      حُفره ای عبورِ شنبه را در نَوردید.
      آینده را به ارفاق گذشته می ربودوُ حال
      در به در
      بر همه در، می کوبید،
      تا کآشفی را کشف.
      پَرواز باد
      لَحنی مَسموم
      شعری مَهالود
      طَرحی خشک،
      انسانی با شِنِلِ ، آشوب
      تاختی پَلید
      گُذرگَهی جانانه
      وَ اینک، چِشید، وِردی که ما را نجات ده،
      ای انسان!،
      تَدبیرِ مَرگی تدریجی،
      حَبسی است ، اَبدی
      پژمان خلیلی
      پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ ۲۲:۰۰
      نقل قول از یادم نیست ،یه ادم عاقل از یه سوال احمقانه چیز بیشتری یاد می گیره تا یه احمق از یه جواب عاقلانه
      مریم عادلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۱۵:۰۲
      درود خندانک خندانک خندانک
      پژمان خلیلی
      پژمان خلیلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۵۱
      خندانک
      ارسال پاسخ
      پژمان خلیلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۵۷
      باید از حجره دنیا تب و تابی بربست
      لا که این، برکه شب مردابی ست
      پژمان خلیلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۵۸
      باید نگاه کنی زمین
      _ باید
      _ نگاه کنی زمین
      _مرتعش ترم

      من در عذاب انسانیم که مبتلازمبتلاترم
      پژمان خلیلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۰:۵۹
      اسعد الله لک الحمد که می خانه نسوخت
      قطب اختار دل آسود چونی زار نسوخت
      پژمان خلیلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۰۵
      زمین

      زمین!

      ارتفاعی نیست

      _ بَس کهِ غروب را مُتِحیر شدیم

      _ به دستمان بندی است

      _ کهِ پایمان را

      _ یارایِ اتفاقی نیست
      پژمان خلیلی
      دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ ۲۱:۰۶
      من آن رندِ نه خَرقآبی نه ریشی بَستر صُورآ

      نوشتاری ک می خوانی به مجنون داده بیمارا

      اَمان ار ، لیلیا، اَفرآ، فریبا قاف پندا را

      حَراست، مرگ می داند! خُم خُم خواره خُم خوارا
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3