غزل 1
بی تو
تقویمِ عمرم پُر شد از پاییز،بی تو
من خسته ام از هرکس و هر چیز،بی تو
مثل نگاهِ خشک و پوچ این مترسک
افتاده ام در گوشه ی جالیز،بی تو
امشب تمامِ فکر و ذهنِ من همین است
شد کاسه ی صبرم چرا لبریز ،بی تو؟
با من بخوان این فصلِ شیرین را که هستم
چون شهریار،آواره ی تبریز،بی تو
دلتنگم و هر صبح باید نوش جان کرد
یک استکان شعرِ خیال انگیز،بی تو
می بارم امشب بر سرِ این شهرِ غمگین
چون قطره هایی دائم و یکریز،بی تو
#محمدحسین_حیدری_زرنه
غزل2
تکرار
دلم ازاین همه تکرار ؛دلش لک زده است
مثل منصورِ سرِ دار ؛ دلش لک زده است
همه ی دار و ندارِ دلِ من ؛ یک سیب است
آن هم از بختِ من انگار؛ دلش لک زده است
به همین آهِ عزیزی که مرا کُشت؛ قسم !
یوسفی بر سرِ بازار؛ دلش لک زده است
دلم آن ماهِ مقدس شده ی بالایی ست
که سرِ سفره ی افطار ؛ دلش لک زده است
کاش چون روز؛ برای همه روشن می شد
که چرا این دلِ تبدار؛ دلش لک زده است
این چه عشقی ست که در آن دلِ بیچاره ی من
پایِ دود و نخِ سیگار ؛ دلش لک زده است
به همین گریه ی بعد از تو ؛قسم ؛ حتی عشق
مثل دلتنگیِ یک تار؛ دلش لک زده است
#محمدحسین_حیدری_زرنه
پر احساس و زیبا بود