باران
بروم وا کنم این پنجره را تا باران
درد من می شود آرام ، فقط با باران
تا که این شهر؛ پر از همهمه ی عشق شود
باید امروز بیفتی به تقلا، باران!
تا به کی چشم من اینگونه به در خشک شود
وقت آن است بیایی به تماشا، باران!
به ترک خورده ترین واژه ؛ قسم ؛ بعد از تو
در دلم نیست بجز بانگِ خدایا؛ باران
بی تو بدجور؛ دلم لک زده در غربت خویش
مثل سیبی که نشد قسمتِ سارا، باران!
بعدِ یک عمر پریشانی و یک عمر سکوت
دلم آماده ی عشق است، بفرما ؛باران!
محمدحسین حیدری زرنه
من و تنهایی و فانوس و... باران
و یک کوچه ؛ غم و افسوس و... باران
بیایی این سفر را با من ای کاش
به عشق جاده ی چالوس و... باران
سلام؛ ای چلچراغِ کویِ این شعر
عقابِ کوهِ دالاهویِ این شعر !
دلم تنگ است و می خواهم که تنها
تو باشی ضامنِ آهویِ این شعر
یقین دارم که در این بازی امشب
به من با چند گل می بازی امشب
چه کشفی بهتر از این که بگویند
تو "الکل" هستی و من"رازی" امشب
محمدحسین حیدری زرنه
درودبرشما جناب حیدری عزیز
بسیارزیبابود