دوشنبه ۱۰ دی
اشعار دفتر شعرِ اشعاری در قالبهای مختلف شاعر شبنم حکیم هاشمی
|
|
تو را با تمام دلم خواستم/
تو را دمبهدم، دمبهدم خواستم/
تو را برتر از بیش و کم خواستم...
|
|
|
|
|
تو که مثل دریا
عمیقی و تنها
بزرگی و زیبا
به وقت تماشا
تو را میشناسم
...
|
|
|
|
|
گفته بودم که اگر پنجرهات باز شود میمانم!
اگر این پنجره هموسعت پرواز شود میمانم!
....
|
|
|
|
|
دیگر تمام شد دههی انقراض عشق!
حالا رسیده است تب اعتراض عشق!
...
|
|
|
|
|
بر بستری از عطر نمناک شب و بیشه
در اتصال خاک و تن، از قلب تا ریشه
در انحنای جاذبه، از عمق اندیشه
|
|
|
|
|
تو که بیزوالی،
همیشه زلالی،
بگو با چه حالی،
به اینجا رسیدی؟
......
|
|
|
|
|
عطر دستان تو از بس که طراوت دارد
حس چشمان تو از بس که نجابت دارد
عمق هر حرف تو از بس که صداقت دارد
|
|
|
|
|
مرا ار تنم تا ترنم ببر!
...
|
|
|
|
|
جهانی پر از جنگ و خون و جنون
جهانی پر از التهاب و جدال
عجب بد جهانی؛ جهانی چنین
بگو کو جهان با کم
|
|
|
|
|
تو با زخمهایت مصمم شدی...
|
|
|
|
|
دیگر تمام شد دههی انقراض عشق!
حالا رسیده است تب اعتراض عشق!
...
|
|
|
|
|
ویران شدم وقت شکوفایی!
....
|
|
|
|
|
وقتی تب و تاب دلم از ریشه میجوشد...
|
|
|
|
|
قلبی که از بغص وطن پر بود
از درد خود در خاک پرپر شد!
در لحظهی پرپر شدن گل کرد
ناگه به شکل یک ک
|
|
|
|
|
در این جهان تشنگی،
باران که نه
اقیانوس باید شد!
....
|
|
|
|
|
تو لحظهی اعجازی
تو شور سرآغازی
تو لذت پروازی
رویای تو را دارم!
......
|
|
|