پنجشنبه ۱ آذر
اشعار دفتر شعرِ Mona66 شاعر فریدونی
|
|
من زبانِ شادی میشوم
در پی قلبی، راهیم
گر
کسی ذوقی دارد ذوقش، خانهام،
در کنار ذوقش، شوقی دارد
|
|
|
|
|
تمام بودنهایت جمع میشود گُر میگیرد
در بغض شکسته بعد از این همه دوندگی
یاد میگیرد به مرور پا می
|
|
|
|
|
اگر نکند سوی نظری ، به حال ما
اگر ننویسد قلمی ، سرگذشت ما
قضاوت شویم ، کنار شک و تردیدها
طاقت ن
|
|
|
|
|
چکه میکرد _بخشی از من،
وقتی نبود_اسمی از من،
وقتی گنگ بود_ تُو دل شب، حسِ فردا
خواننده:آقای medih
|
|
|
|
|
هیس،وقت خاب است اینجا
و زندگی معطل برگشتن است به اینجا
و لحظه پشت ترافیک رسیدن ها،
یادش میرود گاه
|
|
|
|
|
به خود می آیم
از روزی که پسرک بازنشسته شد
از جوانیش کنار کشید
|
|
|
|
|
با یک تکان, برگهای درختان را میریزند
بر سینه جاده،
اکنون خورشید میپرسد از جاده
کی تورا بی هویت
|
|
|
|
|
و گریزانند از معرکه
تنها سایه شان پایبند به زندگی
آنطرف تر قلبم میسوخت از تشنگی
که تشنگی خود هلا
|
|
|
|
|
زیر خط فقر
مرگ و میر جریان دارد
|
|
|
|
|
سایه ای بیش نیست طرز نگاهت بر این قصه
که سالها از عمرش گذشته است
|
|
|
|
|
من نگویم که رهایم کنید
نیمه عمری بخشیدِ، از بند آزادم کنید
|
|
|
|
|
ایستگاه آخر است
پیاده نمی شوم
چراکه میل به حرکت در من
جاریست
|
|
|
|
|
گره زدم زندگی را به خورشید
که گرم سازَدَش، حال که تو نیستی
|
|
|
|
|
نگاهم را دزدید
قلب ردیابی نکرد
عقل نپذیرفت
|
|
|
|
|
دلتنگیهایم ناخواسته پَر گرفتندُ رفتند
از مهرِ سکوتِ بر لبانم جَستند
پیِ آنها اشکها جاری شد
|
|
|
|
|
تنهایی فقط بی کسی نیست
گاهی درماندگی دلیلش همین
اشکهای افراطیست
|
|
|
|
|
در پشت نگاهش موقع رفتن
خورشید بازنشسته ای
پیرمرد با قدمهای شکسته
جاده را آن قهوه نیمه تمام
|
|
|
|
|
به اطراف چشمم نمی افتاد
چشمانم پاک بود ..
صادقانه میگویم همه در خواب بود
راه من راهی صاف بود
|
|
|
|
|
شعر
شعر
قدم در راهم نگذار
چرا که به سختی
قافیه ای دزدیدم از نگاهت
تا شعری نویسم برایت
نخ
|
|
|
|
|
چه توان کرد
گم کرده ام خیالم را
در بستر تنهایی ات
با من قدم میزند هر دم
فکر بودن یا نبودنت
|
|
|
|
|
* سلام
مدتی حساب کاربری شعر ناب من باز نمیشد نمیدانم مشکل از من بود یا از سایت .
----------------
|
|
|
|
|
می روم به جنگاه
شد نصیبم یک نگاه
رنج برد غرورم
از خردهایش زیر پا
همگام در برم
سایه زیر افت
|
|
|
|
|
رویا مکانت قصر شیرین
شهبالت همه ناب و رنگین
تو نیستی و من در خواب سنگین
(قالب شعر را اصولا نمی
|
|
|
|
|
خواندم آن شعری را
که از ذهنی گرفته میشد
عبور کردم از خود
که منجر به حادثه میشد
میشد که از
|
|
|
|
|
عشق حاصل از یک حماقت
کذب یک حقیقت
جمعا جمعی بود از جهالت
دریغ از وقاحت
قافیه ها را بر باد
|
|
|
|
|
خنده ز درد جامعه که دیگر افسوس نداشت
انکه میداند و می گوید چرا ؟
وقت تلف کند .. نیست در این جامع
|
|
|
|
|
ساده گفتم
تو نفهمیدی
فرار کردند از ذهنم
گروهی از کلمات
پناه اوردند به کاغذی که
هرگز جزئئ
|
|
|
|
|
عاشقی گله میکرد از خدا
که ندارد راه به جایی
عشق و معشوقه همه پوچ و تو خالی
تعریف می کرد از روزی
|
|
|
|
|
جاده را دنبال کن
شب بی انتهاست
شادیت را با معشوقه غیبی
غم را با سکوت فلسفی
اخمت را با صورت پینه
|
|
|
|
|
چگونه عشق خالصانه بسازد با دلی سوخته .. پر از دردو کینه
عشق این روزها بیمار شده ..
اما همچنان د
|
|
|
|
|
زمان :
من را دونیم کرد
یه نیمم فاسد
آن یکی قاصد بود
|
|
|
|
|
دختر زیبا
منرا با نگاهت مست کن
منرا غرق عطر تنت کن
دختر زیبا ..
انقدر هوشیار نبودم بینم دو چ
|
|
|
|
|
هان تو ترجمه کن کلهم معنای زندگی را
ربط آن زخمها به عقده ای بچگی را
ترجمه کن تبدیل فرشته ای که ه
|
|
|
|
|
ستاره ای خواهد درخشید
خورشید به من لبخند میزند
در حالیکه گرمای اش کشنده میشود
ماه در گوشه ای ا
|
|
|
|
|
در این بین احساسات را در بند کردم
وای بر من کلید رهایی انها را نیز گم کردم
پاییز است
من گذ
|
|
|
|
|
پیکر سنگی ...
وقتی افتادم در دام تو ..
وقتی نوشتی قصه عشق را ...
اماهرگز در ان نقش نداش
|
|
|