جمعه ۹ خرداد
|
آخرین اشعار ناب حمید گیوه چیان
|
و رسید، پنج نفسِ آخرِ عمر...
اوّلی را که کشید
آن همه ثروتِ بیحدّ و حساب
جمله در چشمِ تَرَش
پوچ و بیهوده چُنان باد آمد.
دوّمی را که کشید
کشتنِ ثانیهها را بیعشق
همه در یاد آمد.
و پس از آن سوّم،
چشم چرخاند میانِ زن و فرزندانش،
رفتن و دور شدن از آنها
بر دلش زد آتش.
به چهارم که رسید
در دل از خود پرسید:
(( پس چه بود حاصلِ این عمرِ گرانمایه که رفت؟))
چو به پنجم برسید
قطره اشکی لغزید،
پلکها نرم به پایین سُر خورد،
حسرتِ یافتنِ پاسخِ این پرسش را
با خود از دنیا برد...
آری ای همسفران
یک تنِ دیگر مُرد.
چه کسی میداند
پاسخِ پرسش را؟
چه کسی میداند
چند فردای دگر
مانده تا حسرتِ ما؟...
|
|
نقدها و نظرات
|
استاد عزیزم را هزاران درود که حضور پر مهرشان سراسر خیر است و برکت. بینهایت سپاس بابت کوچکنوازی و محبتتان. سایهتان مستدام مهرتان ماندگار شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت بسیار جناب عبداللهپور عزیز و ارجمند بینهایت سپاس بابت تشریففرمایی و بذل توجهتان. وجودتان سراسر خیر و برکت مهرتان ماندگار شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🙏🙏 | |
|
درود و ارادت بسیار استاد عزیز و ارجمند بینهایت سپاس که با حضورتان روشنی بخشیدید و صفحهی حقیر را مزیّن به شعر زیبایتان فرمودید. وجودتان غرق نور و عشق مهرتان ماندگار شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🙏🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آموزنده و زیباست