سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 13 اسفند 1403
    4 رمضان 1446
      Monday 3 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        دوشنبه ۱۳ اسفند

        قدیما

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر نثر و انواع آن

        ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۶۲۲۳
          بازدید : ۸   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

        ‍ قدیما  ، زندگیا چه سـاده بود
        سفره ای پاک و حلال آماده بود
        خنده ها از ته دل پر می کشید
        شُکرِ هرچی که خدامون داده بود


        یه مادربزرگ و قصه های خوب
        طلوعِ زیبا ، قشنگ بودش غروب
        دشمنی جایی و معنایی نداشت
        کینه ها میشد تو قلبا رُفت و روب


        غذاهامون ساده اما خوشمزه
        گاهی قیمه گاهی نون و خربزه
        ولی حالا همه چی پر از ضرر
        نداره با همه زیبایی مزه


        قدیما یه حوض و ماهی قرمزاش
        کنارش نون و پنیر یه کاسه آش
        جیغ و داد بچه ها توی حیاط
        آخ که این دلم چقدر تنگه براش


        شاخ و برگای درخت خونمون
        روی دیوار آویزون تو کوچمون
        میوه های شیرین همسایه مون
        مزه میداد به تمومِ جونِمون


        زندونیم الان توی قصرِ طلا
        پرِ آشوب و مصیبت و بلا
        هر کدومِ ما یجور غصه داریم
        دونه دونه به گرونی مبتلا


        بی اجازه نباید نفس کشید
        یهو دیدی این نَفسِتم برید
        شکل مارو باید اون مرغ اسیر
        بال و پر بسته توی قفس کشید


        روزامون سیاه دلامون پرِ خون
        بچه هامون اسیرِ دردِ جنون
        هممون یه درد مشترک داریم
        لطفا این درد و تا آخرش بخون


        بد نبوده بد دیدیم ما ازشون
        از این آدمای بی نام و نشون
        یهو سر رسیدن و صاحب شدن
        حق مارو کشیدن تو لونشون


        خلاصه بگم که این قوم غریب
        ظالم و وحشی ان و خیلی عجیب
        مردمم اما چه زجرا ندیدن
        همشون ساده و پاکن و نجیب


        ای خدا معجزه ای نشون بده
        به پاهای خستمون امون بده
        یه دونه زندگی که میگن چیه
        به ماهم یبار شده ! همون بده


        دشتای تشنه مون و بارون بده
        این بلاتکلیفی رو سامون بده
        روزی صد دفه میمیرم ای خدا
        یه کم آرامش و جون بمون بده


        کل سالمون زمستونه و سرد
        رنگ و روی زندگیمون شده زرد
        نگیر از این همه غم نگاهتو
        کم کن از وجودمون این همه درد


        حال خوبمون و پس بده خدا
        کینه رو از آدما بکن جدا
        توی بارون عطر"پونه"رو ببار
        رو زمین مُرده با ساز و نوا



        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        علی اصغر صحرایی (رائد تنها)
        ۳ ساعت پیش
        سلام
        زیباست خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1