نوروز باز آمد که ما سرسبز باشیم
آئینه ای لبریز از لبخند باشیم
دور از تباهی ها و سرمای زمستان
آزاد از پرونده ی اسفند باشیم
سالی گذشت و در قفس تنبیه گشیم
امسال را هم در زمان تبعید گشتیم
فصل بهاران با هزاران ناز آمد
آری چه گویم با بهاران عید گشتیم
عید آمد اما دوستان افسوس افسوس
جشنی است با آینده ای دلگیر و مبهم
انگار شادی سهم ما در زندگی نیست
افسردگی با چهره هائی سرد و در هم
خشک است فروردین مان ای ابر خوش نقش
باران شو و بنشین به صحرای نگون بخت
در این سروش نوبهار ای ابر بر ما
حیف است اگر امسال هم باشی تو سرسخت
زاینده رودم در مسیری سبز خشکید
افکارمان بر خشکسالی مبتلا شد
فرزند نامشروع از دوران قاجار
وارث به گنج سرزمین مادها شد
دشتی پر از سنگ است یا خار و بیابان
کو رونق و کو وسعت و کو سبزه و نهر
آن روی خوب زندگی بر ما حرام است
باران نمی آید عجب خشک است این ابر
گنجشک ها در بهمن و سرمای این شهر
در یک نظر سنجی از این سامان بگویند
وای از لب خشکیده ی ما و درختان
فریاد اگر امسال ارزن ها نرویند
بیش از چهل سال از بهار عمرمان رفت
فرصت به تهدیدی بدل گردید و بگذشت
تقصیر شیطان بزرگ است ، این توهم
در شستشوی مغزهامان بوده و هست
از جنس تاریکی و از آلودگی هاست
شیطان اگر هم هست اینجا از خودی هاست
در پشت ایمان و وطن سنگر گرفته است
در بین اشرار است یا در بیخودی هاست
عمری به طبل دشمنی ها کوفتید و
دیدید بذر کینه ها نابود آرد
سالی به نهر دوستی آباد آرید
شاید مدارا با جهان بهبود آرد
تردید دیگر کافی و تدبیر باید
تا کی نمی بینید مردان هنرمند
اینجا سرای رادمردان فکور است
شایستگان ، اندیشمندانی خردمند
آه ای وطن از خشکسالی در امان باش
خالی ز هر شهرت دروغ و هر کم و کاست
ایران من از بیم دشمن در امان باش
این در مناجات و دعای کوروش ماست