بیدار شد بخت من از این روز دلخواهت
یک خرمن از گل می نشانم بر سر راهت
من روزگارم قبل تو سرد و زمستان بود
جانی دوباره داده ای با روی چون ماهت
دستان من خالی از آغوش و تمنا بود
دنیایم از تنهایی ام در قعرِ رویا بود
غرق از هیایو شد تمام خانه و کوچه
آمد همان که روحِ یک دنیای زیبا بود
نقاشی پاییز مثل بومِ رنگی شد
بین تمام فصل ها شهر فرنگی شد
رنگین کمان رنگها از خنده های تو
در روز میلاد تو پاداش قشنگی شد
تا آمدی پاییزِ خواب آلوده شد بیدار
پایان رسید این دوری و آن حسرت دیدار
دیگر پس از این سالهای تلخ و بی برگشت
غمهای قلبت را به دست مادرت بسپار
در روز میلاد تو از پاییز می خوانم
پاییز را آغاز یک افسانه می دانم
دردت به قلب خستهٔ من تحفه ی آذر
تاب و تبت را می نشانم در دل و جانم
بختت بلند و شور و شادی ات شود تکرار
آهنگ قلبت پر تپش با عاشقی بیدار
دوراز تو گردد حال بد ، فال تو نیک آید
چشم تمام دشمنانت کور و بی آزار
سرسبزی "پونه" همیشه در مسیرت باد
دیو بدی ها حبس و دربند و اسیرت باد
دائم بخندی و بخندانی و بی کینه
آهنگ زیبای لبم ، نام امیرت باد
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
روز میلادت هزاران بار تبریک
پسر عزیزتر از جاانم ♥️♥️
شعری با احساس مادرانه و زیباست
ان شاءالله همیشه شاهد لبخند و موفقیت هایش باشید و همراه هم لحظه هایتان مملوء از شور و نشاط باشد