يکشنبه ۱۱ آذر
اعلامیه با عکس گل شعری از نیلوفر شامی
از دفتر شعرناب نوع شعر چهار پاره
ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۴۱۰۰
بازدید : ۳۹ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب نیلوفر شامی
|
_ سن را بگو
_ نُه
_ پس چرا موی سرت پیداست؟
_ آخر من از...
_ چیزی نگو! چادر بخر برگرد
_ اما چرا؟
_چون که اگر خود را نپوشانی...
وقتی که مُردی در جهنم میپزی با درد!
_ از موی سر میبندنت بالای یک آتش
هِی میخری دور خودت... هِی شعله میگیری
_ آخر هوا گرم است
_ وَ این زندگی کوتاه!
صد سال گرما را تحمل کن، نمیمیری!
_ سن را بگو
_ هفده
_ چرا شوهر نداری پس؟
_ آخر کمی زود است...
_ نه. وقتش شده دختر!
_ شاید بخواهم با علی...
_ دیگر نگو چیزی!
بین پسرهای عمو: مقداد یا اکبر؟!
_ سن را بگو
_ هجده
_ عزیزم... طفلکی نازاست!
_ نه نیستم...
_ وا پس چرا بچه نیاوردی؟!
_ میترسم از مادر شدن...
_ با شوهرت خوبی؟
اصلا لوندی میکنی در تخت؟ یا سردی؟
_ سن؟
_ نوزده
_ زن هستی و فرصت برایت کم!
بچه بیاور
_ اکبر و این اعتیادش چه؟
_ حرف مرا بشنو که جای مادرت هستم
راه نجات اکبر از شیشه فقط بچه!
_سن؟
_ بیسـت هستم
_ با دو بچه بیوه خواهی شد!
_ میدانم اما خستهام از برده بودن ها
_ احمق نشو اکبر طلاقت را نخواهد داد!
_ باشد ولی درخواست خواهم داد
_کی؟
_ فردا!
_ لطفا بمان! تاوان رفتن مـرگ خواهد بود!
_ راهی ندارم جز فرار از دست این جانی
همزیستی با او برای بچه ها سم است
_ لطفا نرو...
لطفا نرو...
زنده نمیمانی!
_اعلامیه با عکس گل را دیدهای یا نه؟
گفتند کمسن بوده آن زن... با دوتا بچه!
با یک قمه از پیکرش سر را جدا کردند...
چونکه فراری بوده یک مدت...
_ فرار از چه؟!
قالب این شعر چهارپارهست
این شکلی نوشتمش که خوندنش راحتتر بشه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام نیلوفربانوی ادیب
به سایت شعرناب خوش آمدید
شعری تامّل برانگیز و درنگسوی سرودید
دارای اپیزودهای رواییِ تراژیک
از جوامع تحلیل یافته در فقر فکری و فاقهی اجتماعی
رئالی تلخ و اندوهناک و اَسَف بار
امیدوارم که چنین نباشد
و یکایکِ انسان ها به مددِ الهی
و در سایه ی تلاش و عشق و عقلانیت توامان
زندگیِ شاد و موفق و سلامتی داشته باشند