پنجشنبه ۱۷ آبان
|
دفاتر شعر جمیله عجم(بانوی واژه ها)
آخرین اشعار ناب جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
باز پاییز آمد و آقای باد
میدهد هرلحظه جولان باغرور
می رباید خنده ازلبهای باغ
می ستاند از صنوبرها سرور
باز پاییز آمد و گلهای سرخ
بی خبر بازیچه ی توفان شدند
یاس و سوسن شبنم و شمشادها
درمسیر حادثه بی جان شدند
گرچه عریان میشود دشت و دمن
حکمتی درپشت این فصل خداست
در هبوط رنگ رنگ برگها
کوچه های شهر خیلی باصفاست
آسمان با عشوه ی بارانی اش
روح وجانها را نوازش می کند
درفضا می پیچد عطر تازه ای
عابران راغرق خواهش می کند
درمیان این همه تصویر ناب
عاشق این برگ ریز درهمم
بوم رنگین طبیعت می کَنَد
می بَرَد باخود به زیبایی غمم
می توان روی جهان را شاد دید
در هیاهوی درختان انار
غرق اقیانوسی از امید شد
درخزان هم شد هم آوای بهار
می توان قلب زمین را سبز دید
در تن زرد علفهای چمن
بی هوا رقصید و با آواز خواند
از جهانی خوب وزیبا یک دَهَن
میشود وقتی قدم زد باخدا
درخیابان های شهری شعرپوش
پس دگر معنا ندارد حس بد
جرعه ای از جام شادیها بنوش
می شود سیب لذیذ قرمزی
از درخت کوچکی با شوق چید
طعم پاک زندگی را فهم کرد
ازخوشی هایش به قدر خود چشید!
✍️ #جمیله_عجم
پاییز1403
#پانوشت: پیشاپیش ازحضورارزشمند شما استادان ودوستان عزیزم درصفحه ی شعرم سپاسگزارم.
این روزها خیلی گرفتارم وآنجورکه باید نمی توانم
درکنارشما عزیزان درسایت فعال باشم بنابراین عذرخواهم
اگر در جواب کامنتهای زیبایتان کمی تاخیر افتد!
ان شاالله در اولین فرصت پاسخ گو خواهم بود.🙏🌹🙏
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بستن احرام بی رخ ماه مارا خوش نیست
بی سبات شد بی معنی جهان ما بی تو
روضه رزوان بیجمال یار ما را خوش نیست
از سینه ها دود خیزد و از بدن ها خاکستر
شمع مجلس نمیشوی مجلسی ماراخوش نیست
کجابینمت خاک پایت را توتیای چشم کنم
رسم حجله عاشقی بی تو مارا خوش نیست
وصل یعنی شمع گل پروانه ی لبان خال تو
وصلت جزوصال خال لبان تو مارا خوش نیست
منت گذرا سایه ات بر سر بی سایه ی ما
جز در محبت تو دری سامان ما را خوش نیست
ما گرو ایم در این خاک زلت بار کیته توز
ناجی عزت برهان سببی جز تو ما را خوش نیست
قلف مکن در بندگی نبند در خانه خود
در این سفر بی ثمر ثمری جز تعلق تو ما را خوش نیست
لرزه به اندام انداخت گم را هی ره نا پایه دار
ره به جایی نبرد یم سخنی جز نام تو مارا خوش نیست
تب قربت درد به بند بند استخوان رسید
محرهمی برای درد خود جز دست شفا ماراخوش نیست
سلام و عرض ادب بانو جان
شعر ی بسیار بسیار زیبا نگاشته اید
پاییز زیبا و با میوه های لذیز و اما
برگ ریزان سردی باد های پاییزی
نشان پایان را می اورد
برای کسی که از عمرش بهار را گدرانده باشد
تابستان را گذراند ه باشد و در پاییز زندگی است
بر گها ی تنش می ریزد بدنش رو به خشکی می رود
مگر در درونش در مسوره ها زخایری داشته باشد
که به کمک تن بی حالش کند
پاییز زیبا دلم می گیرد
درود بر بانوی شعر ناب ما