سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        آبان و تنهابی

        شعری از

        افسانه احمدی ( پونه )

        از دفتر آرامش درون نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ ۱۱ روز پیش شماره ثبت ۱۳۳۷۵۷
          بازدید : ۶۵   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )



        اینجا که من هستم دقیقا ساعتِ صفر
        حالی خراب از استرس ، تشویش ، دلشـوره
        این وقت شب ساعت کجا از عشق میگوید
        حسِ بدی دارم ، تبی در مرزِ پاشوره

        اینجا که من هستم زمین با آسمان دشمن
        سهم زمین را خورده نه نوری و نه باران
        بوده همیشه گرگ و میش و ترسناک و بد
        بوده خوشی یک عمر از چشمان ما پنهان

        سـاعت کمی از نیمه رد شد چشم من بستـه
        با گریه ی کودک پریدم از میان جا
        او را به آغوشم کشیدم تا بخوابانم
        چون کوره از تب ناگهان برخاستم از جا


        من بودم و فرزند تبدار و کمی هم ترس
        من بودم و تنهایی و یک خانه ی بی مَرد
        باید که می بردم جگر گوشه ی تبدارم
        شاید شود کاری برای گریه هایش کـرد


        وقتی رسیدم نبش کوچه تازه فهمیدم
        شهر از شلوغی نیمه شب مانند هر شب نیست
        من بودم و فرزند تب دار و کمی هم پول
        شب بود و مردان و زنان ، فریاد های ایست


        آن شب تمـام دست ها یک مشتِ  تو خالی
        فریادهای بی امان با ناله ها در گوش
        پاها ولی محکم تر و سِرتق تر از دیروز 
        دیوارها هم با تمام شهر دوشادوش


        صد نوجوان با جسم های زخمی و خونبار
        قربانیِ شلیک و خشم و دود و باران شد
        اینجا هنوزم چشم ها کور و دهان بسته
        اینجاست عاشق از ستم در بند زندان شد
          

        آن شب تمام خانه ها خالی از آدم بود
        ها ! یادم آمد آن شبِ بد ماهِ آبان٭‌ بود
        من ، تو وَ او ماها همه اصلا چرا اینجا
        جمعیتی با هم میان این خیابان بـود


        آن شب سُرور و جشن و پاکوبیِ شیطان بود
        اجبار و تهدیدِ پیاپی از سرِ باتوم
        رقصِ گُل و گِرداب مُردابی که می بلعید 
        شاباشِ آنها نُقل های سُربی و مسموم


        آبان دوباره ماه ریزش با تِمی مخلوط
        فست فود و چند پُرس از غذاهای خیابانی
        اینها سفارش های اربابان دارا بود
        صدها هزاران مزه با چاشنیِ انسانی


        میزی مهیا شد و مهمانان مجلس هم
        شیک و مرتب صف کشیدند از لب کاشی
        چند لحظه بعد با یک اشاره زیر دندان رفت
        گوشت و تمام استخوان های سفارشی


        آبانِ آن شب با همیشه فرق میکرد و؛
        باران اگر آمد برای شستن خون بود
        تنها نه از روی درختان برگ های خشک
        در کوچه ها و در خیابان رد طاعـون بود


        من همچنان با کودکم یک گـوشهٔ دیوار
        این رفت و آمدهای وحشتناک را دیدم
        نه جرأت رفتن به درمانگاه بود آن شب
        نه فرصت برگشتن خانه چه ترسیدم


        آن شب دوباره قصهٔ ضحاک را خواندم
        با این دو چشمم صد نفر قابیل را دیدم
        افتادن برگ درختان در خَم آبان
        آن شب هزاران کشتنِ هابیل را دیدم


        آن شب خدا هم دید این اوضاع نا آرام
        باران و تب ، بارانِ جان ، بارانِ اشک غم
        چشمان مادرهای پیر و مانده در کوچه
        باران و خون باران آتش بـود دستِ کم


        آبان کمی خم شد ببوسد جای پایش را
        سُر خورد و با سَر ناگهان نقش خیابان شد
        از حنجره جای صدا فواره ی خون بود
        این ظلم ها که با تمامِ جان انسان شد

        از ترس و وحشت کودکم را می فشاریدم
        تا نشنـود آواز مرگ و ضجه ی آنان
        چشمانم اما جای اشک از دیده خون بارید
        آن شب خدا هم گریه کرد از وحشت آبان


        یک لحظه فهمیدم که آغوشم کمی سرد است
        حالا نفس در سینه ی فرزند من هم مُرد
        آه ! از میان آن همه آشوب و بی خوابی
        آبانِ آن شب کودکم را با خودش هم برد


        در امتداد کوچه خشکم زد چه دردی بود
        دادی کشیدم بی امان از عمقِ سوز جان
        اما کسی فریاد و افغان مرا نشنید
        شاید خدا دید و نگاهش را گرفت آسان


        آن شب شدم همراه هم نوعانم از این درد
        دیدم در آن شب که ندارد قیمت اصلا جان
        باروت و بغض و عربده شلیک و قدری بعد
        تن های بی جانی میان کوچه و میدان


        جایی که من هستم زمین ! تابیده بر خورشید
        اینجا که هستم آسمان سرخ است و یلدایی
        اینها همه از انعکاسِ آتش و خون است
        آبان و جان ، آبان و خون ،آبان و تنهایی


        شهـر از سکوت و دلهره شد شهر ارواح و؛
        آن شب تمام و ،آسمان هم باز بی مهتاب
        زنجیر و حلقه های زنجیری ، شده پاره
        آن شب زمین در بسترخون رفته بودش خواب


        آن شب سپرده شد به دست صفحهٔ تقـویم
        تاریخ می گوید از این شبهای تکراری
        تاریخ می سوزد برای نسل های بعد
        تـاریخ می گرید برای درد اجباری



        افسانه_احمدی_پونه

        ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۹ روز پیش
        درود بانو
        پر احساس و زیباست خندانک
        سیده نسترن طالب زاده
        ۱۰ روز پیش
        درودتان بزرگوار
        غنی و ذی ارزش
        کلک ادیباه ی ارزشمندتان ستودنیست
        آبان، برای من بسیار زیباست، ماه تولد پدرم، برادرم و همسرم است
        روزهایتان سرسبز و شکوفان
        محمد گلی ایوری
        ۹ روز پیش
        درود بر احساس پر احساستان
        پنجره زیبایی را در هر فصل و مکانی می شود باز کرد

        در پناه حق باشید
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        ۹ روز پیش
        درودتان گرامی
        بسیارزیباست
        سلامت باشید خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        ۹ روز پیش
        درود برشما بانو احمدی

        جالب و زیبا بود

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجید فکری
        ۷ روز پیش
        درود بر شما صدامتیاز خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4