چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت
در خیال خویش می گریم شعری از محمدعلی نوری
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ ۳ روز پیش شماره ثبت ۱۳۷۶۵۹
بازدید : ۵ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب محمدعلی نوری
|
ای معشوق پنهان در بادها، ای آواز عشق من در سازها، ای کسی که قدمهایت در دلم جا مانده است، ردِ پایت در این برگهایِ ریزانِ پاییزی کجاست؟ هر بار که قدمزنان در بازگشت به سوی منزلم، نسیم پاییزی عطر کرشمههایت را به چشمان مستم میرساند. آنجاست که به سوی آسمان مینگرم و با خود میگویم که ای کاش مانند ابری بودم که با گذر از رقیبانم، به آن رخسار زیبایت میرسیدم. در این ایام دیوانهوار، وقتی به رُخَت خیره میشوم، قلبم بیاختیار شروع به تپیدن فراوان میکند. به لرزه درمیآید و نمیدانم با خود چه کنم. از دور فقط به تو نظر میکنم و حسرت میخورم که این حسرت مثل یک گریهی بیصدا در دلم میداند که اجازهی نمایان شدن ندارد. باید در خیال خویش بگریم. باید در خیال خویش بگریم. وای بر آن روز و شبی که ببینمت با یار دیگر باشی. آن شب که شبِ دل کندنت است با خود میپرسم، آیا بازمیگردی؟ آنجاست بارانِ صبا دیگر بر دلم نخواهد بارید و گلهای مجنونِ دلم دیگر شکوفه نخواهد شد. همان گلهایی که عطرهایش شاهراهی برای رسیدن به توست، ولیکن این دیار بیرحم با مِههای پرآلودش نمیگذارد نرگس نگاهت را پیدا کنم. نمیگذارد تو را فقط برای چشمانم کنم. بانوی دلم کنم. زلفهای طلاییام به زلفهای حناییات گره بخورد. ولیکن چه فایده باشد، جواب هرچه باشد، بر سؤال خویش میگریم...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثل همیشه
زیبا و دلنشین
سروده اید
⚘⚘⚘⚘
رقص قلمتان ابدی