سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 26 فروردين 1404
    17 شوال 1446
      Tuesday 15 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

        سه شنبه ۲۶ فروردين

        شعر اخر

        شعری از

        منصور دادمند

        از دفتر دیوان مسعود نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ ۹ روز پیش شماره ثبت ۱۳۶۹۰۵
          بازدید : ۲۶   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور دادمند

        تو آمدی با همه اشکات
        با دنیای غم
        کوه درد گذاشتی بر پشت من
        من که از همه دنیا بریدم
        کسی نبود به من یک غم دیدن
        درد و رنج دیدن
        تو چه کردی به قلب من
        آتش میزنه هر روز سر و روی من
        مگر تو هستی بی رحم
        دل شکستن را چرا کردی تو به من
        چرا ندیدی موی سفید من
        همه درد و مرض میاد به این تن
        چرادستی به آرامش نزدی بر قلب من
        چرااشک به اشک می آید
        از چشمهای من به غم
        میشکنه سنگ صبور من
        منکه هر دو چشمام دادم
        به یک خنده دیدن تو من
        رفتم به پای تیر باران من
        به یک لحظه احساس کردم میخواهند ببرند سر من
        به خواستنت اسارت و شکنجه دیده ماه ها این تن
        به تیری که زدی به گیجگاه من
        به درد نمی تونستم سر بر بالش بزارم من
        درد به سر بر دیوار کوبیدن میکردم ساکت من
        این درد ها که گفتم من
        قطره ای از درد ها بود
         به پیری دریایی از آن رسید به من
        به سینه شیمیایی من
        شبی نمی توانم بخوابم من
        سرفه به سرفه میزنه رنگ خون بر چشمای من
         هر کی میبینه من
        اشک میرزه به من
        چرا گرفتی اجازه به من
        گریه نکنم از سرورم
        که دیده بیشترازمن غم
        من به اشک  وسرفه های هایم خفه شم
        شعرهای من شد تا خودکشی نکنم 
        شد دوای دردهای من
        منکه یک انشا نمی تونستم بنویسم
        تونستم غزلی برای تو بنویسم
        بدون کلمه ای یاد بگیرم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۶ روز پیش
        جالب و زیباست خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1