سه شنبه ۲۳ ارديبهشت
|
آخرین اشعار ناب منصور دادمند
|
نمی دونی چقدر سخته
چقدر تلخه
نشستن تنها
درغربت بیداد
میزنند زخم به تکرار
شدم وارث درد عاشق تنها
نشستن در خانه غم به سکنا
میپچیه صدای ناله اش هر جا
دراین خانه نداره پنجره ای
به روی رویا های زیبا
نا امید ی فرشش پهن کرده به زیر پام
به هر قدم می چشم درد آن
من شبگرد چشمه اشکم جاری است
بر این سینه سوزان
به تب هذیان
گلم پژمرده ام چرا بر اشکم بر آن
نمیشه از خواب بیدار
تا من نمانم تنها
شاپرکها بال بریدن هست خطا
به غم آتش زنند آن
این چه خواستنی است از صاحب عشق آن
صاحب مهر و وفا
شهره به هر بخشش
به مسکین و من بدبخت تنها
چه رازی است در آن
ثروتم شد اشکی عریان
سلاحم شد ناله ای از این سینه سوزان
فریادی بسان دیده بیداد
از مظلوم به غم گریان
چه بگویم از عشق
سهمم از آن شد
درد و غم و هجران
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
ترانه زیبایی است