دوشنبه ۱۰ دی
اشعار دفتر شعرِ سپیدار شاعر منصور دادمند
|
|
مادری گم کرده طفلش زیر باران
میجوید اور را به اشکی به (بهتر) ز باران
|
|
|
|
|
باران خانه ام تنها حرفهای زیباست که
ازدلهای مرده میبارد
|
|
|
|
|
درعشق تودیوانه ام
به غیر تو بیگانه ام
|
|
|
|
|
ای که بی تو خودمه
پرنده ای اسیر طوفان میبینم
|
|
|
|
|
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که بوی باطلاقش به مشامم تراود
|
|
|
|
|
لحظه ام پر شده از لذت غم
دلم افسرده در این دامن وهم
|
|
|
|
|
باد سرکش در شبی خاموش به راه
|
|
|
|
|
قفسی ساخته ام اشک بلور
میزنم نقش
به رخ دلداه به غرور
|
|
|
|
|
آسمان هست به رنگ بلور
از دلش می جهد یک غرور
|
|
|
|
|
مینشینم در کنار فریاد های خاموش
میچکد درد های نا امیدی از آسمان بی ستاره
|
|
|
|
|
بر ورقهای تاریخ می نشیند تکرار
به جهل و خیال تعفن
|
|
|
|
|
من اسیرم من اسیرم من اسیر
افتاده ام از عقل و دین
|
|
|
|
|
بر نگاهم می نشیند زخمها
از دیار خاطره ها
|
|
|
|
|
عشقی که میشود بازگو
از زبان بر گ خشک بر بال باد
|
|
|
|
|
به تبسم نسیم
می دوم چو غزال
در دشت پر نقش و نگار
که میچکد زیبایی از پرده هاش
|
|
|
|
|
ببار باران
بر شیشه عمر من
تا بشکند این جسم و تن
|
|
|
|
|
باد مسموم بر خاسته از اهریمن وجود
میبرد مرابه دیار کبر و جهل سکه اندوز
|
|
|
|
|
در شب خیس محبت
میخزد باران بر تنم
|
|
|
|
|
می شکنم ثانیه ها
تا بچینم خاطره ها
خاطره های فراموش شده
|
|
|
|
|
نگاهم می دود بر خاکسترخانه نشین منتظر باد
|
|
|
|
|
می چکد اشکی از خدا بر سینه ام
به مرهمی بر غربت دیرینه ام
|
|
|
|
|
میخزد خورشید زیر پوست شب
به غروبی خونین
|
|
|
|
|
می اندیشم به شب سرد وخموش
|
|
|
|
|
وقتی که خورشید سکه اندوخت
به حماقتش زمین سوخت
|
|
|
|
|
می دود بر نگاهم قصه ها
قصه های نا نوشته
|
|
|
|
|
می چکدعنکبوت
چکه چکه بر شانه ام
چون بدیده بر دلم
خرابات هست خانه ام
|
|
|
|
|
برپشت شیشه سرنوشت
پر میکشد نگاهم
|
|
|
|
|
می باره برف گوله به گوله
بر بام خونه ما
پاک وزلال و آبدار
|
|
|
|
|
می آید یک زنگار کوچولو
به خود نمایی
از خانه ندیدن
|
|
|
|
|
در زیر فانوس شب
ازکاسه دستم پر ز اشک
می نوشند شاپرکها اشک
|
|
|
|
|
می تپد قلب زمین
به من ذره ز خاک
|
|
|
|
|
می خرد نگاهم یک ستاره
که سنگ صبورش پر از بهاره
|
|
|
|
|
می تپد قلب من به طراوت گلهای پر شبنم خدا
|
|
|
|
|
خرمگسها می پوشند لباس زنبور عسل
می فروشند شکر به جای عسل
|
|
|
|
|
می گردم به دنبال قبری تنها
که میخواند مرا
به پایان تنهایی
|
|
|
|
|
بر درخت زندگی
به برگی سبز
میدوم به آغوش جان
|
|
|