سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        خاکستر

        شعری از

        منصور دادمند

        از دفتر سپیدار نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۳ تير ۱۳۹۴ ۱۲:۲۴ شماره ثبت ۳۸۴۵۳
          بازدید : ۳۷۲   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منصور دادمند

        نگاهم می دود بر خاکسترخانه نشین منتظر باد
        خاکستری به یک گلوله
        جسم وتن میشود آتش و دود
        در سرزمین سروهای خونین
        نگاهم میدود به خاکستری
        به انتظار تکه تکه شدند
        ذره و فنا شدند
        ..............................
        می پیچد صدای  ناله ها
        دردها و فریاد های زیبا
         
        با نقش خاطره ها
        خاطره یک سفر
        سفر شاهد و مشهود
        سفری به عشق سوختن
        سفری به رهایی
        سفری به گم شدنداز خاک
        رفتن به غریبی
        سفری به همه وجود میشود سجود
        ..................................
        میشکنم آرزوی خاکستر
        به بودند به قاصدک
        تاکی باشم قاصدک قاصدک
        بر اشکهای چشم انتظار به در دوخته
        به آن کودک زیبا
        دختر پریشان و گریان
        میگردد به دنبال بابا
        به آن مادر مهربان و دلارام
        که فرو میریزد آرزوهاش
        میشکند سنگ صبور زیباش
        می شود لال به فریاد
        به آن نگاهی که جاری میشود اشک خدا
        .............................
        پر میکشد تیری بر چشم و قلب من
        تا اشک شوقم سرازیر شود
         درد و غصه ام  شود پایان
        تا چشم لذت  یک پرواز
        افتادند لباس
        تا چشم لذت رهایی از قاصدک
        میچکد خونم بر گلبرگ عشق
         گلبرگ بی تحمل برخون من
        با اشک شبنمش خونم میشود جاری و رها
        تا چشم سقوط برخاک
        آن درد رفتن به پرواز
        .............................................
        میشوم ریگی در صحرای سوزان
        تا چشم گرمی آفتاب
        عطش و سایه میخزد بر اندیشه ام
        یک نگاهم هست تنها ثروت
        می آید صدای زنگی به باران
        بر زمین تشنه جان
        به  نوای طبلی از عشق
        رعد میکند فریاد
        وقت ایستادنست از بسترخاک
        .............................................
        پر میکشم به گنجشکی از خاک
        باز سرنوشت میشکند مرا بال
        به گنجشکی بال شکسته
        در برهوت میزنم ناله
        میزنم فریاد
        این چه سری است بر من به جان
        که میکنی بر من معجزه بسیار
        مرا می نهی در میان زمین و آسمان
        میکنی مرا هر روز به خاکستر
        تا کی بسوزم هر روز و هرروز
        کی شود کنم پرواز
        نسوزد بال بال
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2