اصلاً باورم نمیشه
ازهمه بیقراریام ،
بِرکه شدنم ، به یقین خیلی بَدِه زیرا ،
پشه های آسمون جُل ،
هِی به ایده های من نیش میزنن
اما درمیون بانکه های دنیای من ،
تصورِ سرکه شدن بدتره
وجودم توو خطره
تووی ایرانم ولی ،
بیخ عربیم ، هنوز تووی قَطَره
قطره قطره خودمو سرمیکشم
به امید اینکه روزی منهم تموم بشم
مستی ام یکریز، تووی دَدَره
راستی همین جنونِ مستی م درهستی م ،
روزی منو نَدَره !
وِل میچرخه بیکاریم
حس میکنم کل عمرم دیگه کامل هدره
ازخودش خجالت میکشه بیگاریم ،
چون هواپیمای اندیشه ام یکریز،
روی صفحه راداره
مدتی بعد محو میشم ،
رادارچی اعلام میکنه زدنش
شدم یه چیزی بسانِ هُوَخشَتَره
زابراه شده اعتقاد
آخه بی اعتقادی خیلی بَدِه ،
شک مکن دقیقاً مثلِ عَدَمه
پاهام یکریز درمیون قدَمه
وحشیا سوی من میان
اون سگ پاچه خوار منو نَدَره
میگن اون نژادش ازاین وطنه ،
ولی من فکرمیکنم اجنبیه
اصلاً باورم نمیشه هموطنم ، منو بِدَره
بهمن بیدقی 1404/2/6