زخمهای روزگار می دود بر شیشه عمر من
می زند ترک ترک
......
می شکند وابستگی های بد فرجام
می خرد این تن غمگین چین و شکن
ثروتم میشود یک نگاه
به افق زیبا در دل آسمان
به گذر زمان و انتظار
.........
می خرد نگاهم یک ستاره
که سنگ صبورش پر از بهاره
.......
می خواند ستاره من مرا به پرواز
میشود این دل بخشنده یک پروانه
......
پر می کشم سوی آسمان رویا ها
آنجا که محبوبم هست گریان
نشسته چشم انتظار
می خندم می خندم با ترانه
با ترانه کودکانه
با لی لی بچه گانه
.....
راهم هست سخت و
دراز و دشوار
طوفان زندگی هست بسیار
می کند بر تنم بیداد
......
می شود این پروانه کو چولوی من
خسته با ناله
از جنگ با دشمن
درون و برون
از مارریاکار خزنده
گرگ درنده
....
گم میشود پروانه جان من در کوچه تنهایی
میزند گریه
گریه کودکانه
با زانو غم در بغل معصومانه
......
می گیرد به آغوش پروانه من ماه زیبا
ماه دل آرام
با مهری مادرانه
میبرد خستگی و
اشک و آه من
.......
می زنم باز پرواز
با خط خونین باند پرواز
با بال شکسته
می شوم یک جانباز به برگ خشک
به انتظار پای رهگذر نشسته
میرود همه رمق های من
میزنم ناله با اشکهای دلتنگی
تنهایی و بی مادری
.........
می دود قلب فرشته من
ماه زیبا با ناله مادرانه
سوی من پروانه
میبرد مراسوی ستاره
با بوسه های مادرانه
با کالسکه مرگ زیباش
با چرخ های طلا