دلم شکست،غرورم له شد،جانی برای زندگانی نمانده است
این من خسته بعد تو با خاطراتت سخت درمانده است
بی انصاف است کسی که نامهربانی می کند با من
او که در سپاه عشق من همانند یک فرمانده است
از کدامین غم دل با تو بگویم که نداری غم
دل
بشنو که این صفت آدم های بازنده است
در این میدان جنگ،دائما میجنگم با خودم
کسی که بعد تو شد مجنون ماهری جنگنده است
در این باغ وحشی که نامش شد دنیا،ببین اهو چه شد سرانجامش
که بعد رفتنت چه سود اگر شیر درّنده است
چه کم داشتم از دیگران،دلم شکستی حلالت باد ای عشق بی فرجام
حالا چه سود می نویسم اگر جوینده،یابنده است
عمری که صرف تو شد ای وای من دریغ
که تو فکر دیگری و یارت سخت زیبنده است
ملال خاطرت ای نازنین من کم باد
اگر چه دلت چو جنگل سبز شمال فریبنده است
طوفان چه کند با تو که چون کشتی نوحی
اگرچه من مرده ام و چاقوی پوست پرتقال برّنده است
بعد من دائم بخند و بر مزارم دف بزن
که شرط عاشقی رنج و است شاعر سخت رنجیده است
ای کاش در زمان دیگری می زیستم من،چه حیف
که سودی در این چرخ و فلک ندیده ام،روانم غم دیده است
-