چهارشنبه ۵ دی
اشعار دفتر شعرِ صدفهاي بي ساحل شاعر طیبه حسنی(ساحل)
|
|
سراب(ترانه)
تو داری میری از اینجا
دل من پیشِ تو گیره
ته این قصه می فهمی
یکی بعد تو می میره
|
|
|
|
|
خاکم اما مثل بادم،پر هیاهو
می وزم از روی ناچاری به هر سو
تا که قدری خوش بیاسایم، از اینسان
خو
|
|
|
|
|
تو را دارم کنار خود ، برای من همین کافی است
بتابد شعله ی مهرت چو بر قلبم،یقین کافی است
اگر چه نی
|
|
|
|
|
هر که آمد رفت و تا آخر نماند
وعده داد و پای آن دیگر نماند
قصه از آنجابه حال من گریست
دید درتن
|
|
|
|
|
با عشوه و ناز آمده است بار دگر
با تاج پر از سنبل و ریحانه به سر
بیدار شو ای بلبل و در را بگشا
|
|
|
|
|
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
گرچه بعد از هر زمستان می رسد بوی بهار
نیست اما شاخه ها
|
|
|
|
|
شانه هایت بستر امن شبانگاه من است
بی تو شب،اما پر از تنهایی و آه من است
هم قدم بسیار هست اما د
|
|
|
|
|
همدمی جز تو ندارم، قصه این است
تا که بنشیند کنارم، قصه این است
قطره قطره اشک خونین نوشم و باز
|
|
|
|
|
در ظهر یک روز عطش مردی زمین افتاد
یک شاه زاده با عَلَم از روی زین افتاد
چون ابر می بارید هر گوشه
|
|
|
|
|
بگذار که بر شانه ی تو سر بگذارم
دستان تو را گیرم و بر سینه فشارم
بگذار که چون ابر پر از بغض بها
|
|
|
|
|
از سرم افتاده شیرین هوسی
چشم دل را بسته ام روی کسی
بعداز این شاید بمیرم بی خبر
از غم دوری و بی
|
|
|
|
|
آمدی خوش آمدی اما چه دیر!!!
دست قلبم را بیا محکم بگیر
مثل خاک تشنه ام چون ابر باش
مرحمت کن بر ت
|
|
|
|
|
خائن
ای نمک نشناس با من سر به بالین داشتی
از لبانم بوسه ها با طعم شیرین داشتی
با خیانت د
|
|
|
|
|
جهان خالی ز انفاس چمن بود
نه گل روئیده بود و نه دمن بود
نه دشتی تا که آهویی خرامد
نه باغی،سای
|
|
|
|
|
رباعی پاییزی
از راه رسید و چشم ما روشن کرد
پیراهن زرد و سرخ خود بر تن کرد
با شال سفید ابر ، آمد
|
|
|
|
|
با سبزه و گل بیا تبانی بکنیم
بلبل بشویم و نغمه خوانی بکنیم
عید آمده است و رخت دل چرکین است
ای ع
|
|
|
|
|
به نام او
بداهه ای به مناسبت تولدم
ببین عمریست در حبسم میان این تن کهنه
در این جسمی که می
|
|
|
|
|
اندوه درون خانه ی دل داریم
عید آمد و ما هزار مشکل داریم
از شهد بهار خبری دیدم نیست!
بر سفره همه ز
|
|
|
|
|
چون خلوت آدینه شده شهر دلم
چندی ست قرنطینه شده شهر دلم
بستم دل خود را به کسی جا ندهم
هشدار! که وا
|
|
|
|
|
فی البداهه
بر روی تنم هزار لک افتاده
بر صورت من نشان چک افتاده
اوراق تر از منم کسی آیا هست؟
م
|
|
|
|
|
هرچند به خاک پیکر او افتاد
گلبرگ تنش شبی به هر سو افتاد
سرمست شد از عطر تنش هر گلزار
تا روی زمین
|
|
|
|
|
او بود به زن دوباره معنا بخشید
همواره لباس حجب و تقوا بخشید
کس نیست به غیر فاطمه(س)در عالم
در روز
|
|
|
|
|
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بداهه ای تقدیم به امام زمان عج و
شهید زنده «سپهبد سلیمانی»
با
|
|
|
|
|
میلاد خورشید زمینی بر همگان مبارک باد
خورشید تویی و سایه از تو دور است
بر گِرد تو عالمی سراسر
|
|
|
|
|
با جمع ولی همیشه تنها هستم
با هر عددی رفیق و هر جا هستم
تنها تر از این عدد مگر هم دیدید؟
من دایره
|
|
|
|
|
به نام خداوند بخشنده و مهربان
حسین(ع)را بیشتر بشناسیم!!!
قسمت سوم(۱)
دیدگاهها درباره
|
|
|
|
|
به نام خداوند بخشنده و مهربان
قسمت دوم
حسین(ع)را بیشتر بشناسیم!!!
اهداف قیام عاشورا
|
|
|
|
|
به نام خداوند بخشنده و مهربان
چند شب پیش اتفاقی کتابی را پیدا کردم و بلافاصله شروع کردم به مطال
|
|
|
|
|
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
شعری بداهه
در پاسخ به اهانت صبا کمالی
هرچ
|
|
|
|
|
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین
**
امشب فرشته های
|
|
|
|
|
لغزیدم و در دام هوس افتادم
عمریست مقیم دوزخی آبادم
هرچند ملک بودم و جنت جایم
آدم که شدم ارم به گن
|
|
|
|
|
می آیی و شهر باز تب می گیرد
خورشید ز باغ توت لب می گیرد
با بوسه ی گرم آفتابت هر نخل
مرداد که شد ت
|
|
|
|
|
عمریست که ما بدون تو غم داریم
از چشم، مدام ،اشک ماتم داریم
آقا به خدا درون خود پوسیدیم
از بس که ت
|
|
|
|
|
در چشمه که شست روی زیبایش را
بخشید به آب هرم سیمایش را
با عقربه ها تمام شب را چرخید
تا هدیه کند
|
|
|
|
|
عمریست زبان ما علی می گوید
بر پا چو شویم یا علی می گوید
آزاد شود ز بند ماتم یک عمر
هرکس غم خویش
|
|
|
|
|
هر سال به پای سفره مهمان هستیم
سی روز به خاطرت مسلمان هستیم
با این که نمک ز سفره خوردیم اما
در ح
|
|
|
|
|
رباعی(ما منتظریم ای ماه)
عمریست گرفتار تباهی هستیم
در حیطه ی گرداب سیاهی هستیم
هرچند که پوشانده ش
|
|
|
|
|
از چشم سیاه ابر تا باریدم
بر شانه ی صخره ها فرو غلطیدم
پوشید لباس گِل خیابان، انگار
سیلاب شدم وش
|
|
|
|
|
همراه خودش شمیم دلخواه آورد
یک تنگ،پراز تبسم ماه آورد
بانوی بهار تا که از راه آمد
کالسکه ای از شک
|
|
|
|
|
ابر آمد و کوچه ها پر از باران شد
پاییز رسید و شاخه ای عریان شد
با بوسه ی آبدار ابری هرشب
این چهره
|
|
|
|
|
ببار ای ابرِشادی فرودین است
بهشت اکنون بر رویِ زمین است
غبارِ غم ببر با آبِ چشمت
بیاورخنده،فصلِ ا
|
|
|
|
|
فاطمه یعنی گلِ نازِ پدر!
دختری که زخم خوردازمیخِ در
همسری که قامتش خم شد ولی
دم نزد یک لحظه از
|
|
|
|
|
گفتی که تاکی پایِ عشق تو بمانم
دیوانه باشم شعر مجنون را بخوانم
لطفا بگوتا کی شبیه سایه باشم
|
|
|
|
|
تومثلِ آسمانی، همیشه پاک و بارانی
ومن یک موج سرگردان،ه
|
|
|