چهارشنبه ۲۶ مرداد
اشعار دفتر شعرِ در کوچه های انتظار شاعر علی معصومی
|
|
لیلی بخوان دوباره غزل های درد را
|
|
|
|
|
من یک ستاره ام وسط آسمان تو
|
|
|
|
|
نکته امشب گر در نظرت هست بگو
|
|
|
|
|
دست از دلم بردار اینجا جای ما نیست
|
|
|
|
|
ای کاش فرق شادی و غم بدانی
معنای زخم و سوز و ما تم را بدانی
|
|
|
|
|
اسمان تنگ غروبست و دلم تنگ سحر
|
|
|
|
|
تو ای بغض باریده ی اشک و آهم
تو ی دشت شرقی ترین این صبحگاهم
|
|
|
|
|
گفتی که غبار از رخ ایام بگیری نگرفتی
از حال و هوای دلمان وام بگیری، نگرفتی
|
|
|
|
|
طی می کنم به سمت تو هر کوره را
|
|
|
|
|
کاش روزی بهانه نی مردی
باغ سر سبز انتظارم را
|
|
|
|
|
شنیدهام که تو هم عاشقانه می گویی
|
|
|
|
|
دستی به شانه تو رساندن غنیمت است
|
|
|
|
|
زندگی کوچه از خاطره ها بود نبود؟!
|
|
|
|
|
بیا ترانه ای از نو بهار هم باشیم
|
|
|
|
|
تو باشی لحظه ها زیباترین اند
|
|
|
|
|
یک جزصداقت توی گندمزار ما نیست
حرف از رفاقت بر سر بازار ما نیست
|
|
|
|
|
باز از درد غم انگیز تو یک شهر گریست
|
|
|
|
|
آنچه غم دارد جهان بر شانه ما می دهد
|
|
|
|
|
کمی ترانه بیاور شبیه چشمانت
|
|
|
|
|
یکنفر از تو به ما هم خبری خواهد داد
|
|
|
|
|
روشنی بخش دل و جان شده گفتار معلم
|
|
|
|
|
رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس
|
|
|
|
|
یارب کویر تشنه را باران بنوشان
|
|
|
|
|
دیده بودم چهره ات را در تب زیبای عشق
|
|
|
|
|
نم نم ستاره های شبی ماه می شوند
|
|
|
|
|
مرا به خلوت خود راه می دهی یا نه
|
|
|
|
|
دنیای بی امن و امان
بردار از دوش من این بارگران را
آتش بزن بدنامیِ نام و نشان را
آشوب برپاکن
|
|
|
|
|
از غمزه های چشم غزالت غزل شدم
|
|
|
|
|
اینک بهار
سالی دگر گذشت و بهاری دگر رسید
فصلی پر از ترانه و گل های تر رسید
سردی دمار اگر چه د
|
|
|
|
|
چشمه شمس قمر
کاش از آمدن خود خبری می دادی
ذل شوریده و حال نظری می دادی
ما که عمری به تماشای تو
|
|
|
|
|
بهارانه ۲
چیزی دگر نمانده به سر فصل نو بهار
راهی دگر نمانده به سر منزل قرار
با هر نفس که می ر
|
|
|
|
|
دگر هیچ
یک حرف دگر مانده بگوئیم و دگر هیچ
دست از سر دیوانه بشوئیم و دگر هیچ
در گسترده قامت و
|
|
|
|
|
یک شهر بی خبرم
پیداست از طلیعه مهر پگاه تو
بیناست آنکه بیافتد به چاه تو
|
|
|
|
|
من و یک دشت خاطرات از عکس
|
|
|
|
|
پایان بگیر ای شب چشم انتظاری ام
|
|
|
|
|
حریم خلوت دل جای پای خوبان است
|
|
|
|
|
ای کاش که اسرا مرا فاش نمی کرد
|
|
|
|
|
حاجت روا
پس می دهم تقاص دلم را به پای تو
جان می کَنم به جان تو در ماجرای تو
دلبسته ام به جرعه
|
|
|
|
|
زندگی یک خواب سنگین بود
سال ها ماندم سر راهش خبر دارم نکرد
جان به لب آورده و آهنگ دیدارم نکرد
|
|
|
|
|
بنویسید
بنویسید دلی تنگ گرفتارش بود
بنویسید سری منگ هوادارش بود
|
|
|
|
|
خواهی خواند
دوباره شعر مرا عاشقانه خواهی خواند
|
|
|
|
|
زندگی آب روان است خودت می دانی
|
|
|
|
|
وقتی که تو هستی غمی از فاصله ها نیست
|
|
|
|
|
تا چله نشین شب یلدا گشتیم
|
|
|
|
|
شبی که از تو ندارد نشانه، یلدائی است
|
|
|
|
|
شب یلدای من و خاطره هایی که توئی
|
|
|
|
|
آی غزال غزلم
سر شیدا شدنت واله و حیران شده ام
گوشه پیرهنت سوسن و ریحان شده ام
|
|
|
|
|
چکامه حیرانی
داغ غمت نهاده به پیشانی من است
مهرت نشان بی سر و سامانی من است
گمگشته ام به هرچه
|
|
|
|
|
حضرت جانان
کو فرصتی که سر به گریبان بیاورم
آه از نهاد و صحبت تاوان بیاورم
با جاده های خسته تر
|
|
|
|
|
با توام
بر سر طالع خود چونُ چرا خواهم کرد
بر در قبله ی جانانه دعا خواهم کرد
گرچه زندانی تن گشته
|
|
|
|
|
سهم ایام جوانی
تمام سرخوشی ها نازنینم، نوش جانت باد
طلوع و آفتاب و روشنی در آسمانت باد
مرا یک
|
|
|
|
|
گندم ترین بهانه
امشب اسیر ساحت پائیز خود شدم
رسواتر از همیشه گلاویز خود شدم
رنگ جنون به خاطره ها
|
|
|
|
|
همپالکی ماه
یک عمر به دنبال تو گشتم خبرت بود؟
اوضاع من دلشده مدِّ نظرت بود؟!
دیدار تو رویاست ول
|
|
|
|
|
جامانده
یکی به پشت در این حصار جامانده
گلی به پنجه دستان خار جامانده
نگاه پنجره آوازه ای نمی خو
|
|
|
|
|
همرهی
نازم به غمزه ایکه تو سرو سهی کنی
دل را ز هر چه رنج و مرارت تهی کنی
چندی خبر نمی دهی از فص
|
|
|
|
|
نبودم؟!
دلداده و دیوانه ات بودم، نبودم؟!
پابند دام و دانه ات بودم، نبودم؟!
چون باد سرگردان تم
|
|
|
|
|
شعر کوتاه تو
از این پس پا به پای پرتو ماه تو خواهم شد
غبار بی نشان صحن و درگاه تو خواهم شد
|
|
|
|
|
خدایا چه کنم
من و آن چشم پر آشوب خدایا چه کنم
دلبر و اینهمه مطلوب خدایا چه کنم
|
|
|
|
|
غزل ترانه
سر تو ای عزیز دلم روی شانه کیست
به پیچ و تاب تبآلود عاشقانه کیست
|
|
|
|
|
برگ تر
دُردانه را به چشم تری آشنا مکن
دلداده را به هر نظری مبتلا مکن
|
|
|
|
|
منهای عشق
وام می گیرم تو را از حضرت والای عشق
یار باشد بخت اگر در فرصت فردای عشق
آی ای روح و
|
|
|
|
|
شب های مزار
حیف از تو که تاراج ستم ها شده ای
وای از تو که پامال قسم ها شده ای
ای چشم زمرّدین که
|
|
|
|
|
جوهر باران
بیهوده نیست اینهمه دیوانه ات شدن
آتش به جان و واله و پروانه ات شدن
عالم اسیر تاب و ت
|
|
|
|
|
دل بد مکن
عمری اگر خیال تو در سر گرفته ام
در سینه ام هوای تو دلبر گرفته ام
شرقی ترین مسیر عبور
|
|
|
|
|
نسرودی آیا؟
غیر من رو به کسی در نگشودی آیا
دیده ای را به غمت تر ننمودی آیا
|
|
|
|
|
ستایش آن خدایی را که بر حکمش دفاعی نیست
اگر چیزی به کس بخشد توان امتناعی نیست
|
|
|
|
|
ضریح آینه و آب
اشکی بروی گونه خیسش چکید و رفت
نجوا نمود و از دلش آهی کشید و رفت
در ازدحام ساح
|
|
|
|
|
افسون قلم
نقش دو جهان جوهری از نون قلم بود
خورشید خرد پرتو افسون قلم بود
|
|
|
|
|
خمار درد تو هستم شراب می خواهم
هوای مستی و حالی خراب می خواهم
شرنگ شعله عشقم علاج بدنامی است
زل
|
|
|
|
|
جایگاه بلند
اشتیاق رخ ناز تو پر و بال من است
کوچه رهگذرت کعبه آمال من است
ای بنازم به تو و آن
|
|
|
|
|
پرتوی از روشنا
دیدی که آخر با غمت همخانه گشتم
آواره ی بوم و بر و کاشانه گشتم
|
|
|
|
|
ضامن آهوترین غم های عالم
میلاد امام رضا ع
طاق ایوانی طلانی می کند خورشید را
صحن زیبایی هوائی می ک
|
|
|
|
|
به گوشم شب بیقراری
سخن های مستانه گفتی و رفتی
|
|
|
|
|
ای مسیحادم
صبحگاهی فرصت باریدنم را می دهی
برگ و بار و ریشه بالیدنم را می دهی؟
از خزان در انجماد
|
|
|
مجموع ۲۰۸ پست فعال در ۳ صفحه |