سه شنبه ۲۹ اسفند
اشعار دفتر شعرِ در کوچه های انتظار شاعر علی معصومی
|
|
بیاتا خاطراتم پا بگیره
خیالت توی قلبم جا بگیره
|
|
|
|
|
برایت بار دیگر نقشه دیدار خواهم چید
|
|
|
|
|
این روزها رنگ قبایت فرق کرده
|
|
|
|
|
ربودی از سرم حال و هوای خواب نوشین را
|
|
|
|
|
تو را در هر دقایق دیده بودم
|
|
|
|
|
باید غزل می گفتم اما مثنوی شد
|
|
|
|
|
یک بار دیگر رسیدی یلداتر از شعر باران
همراه برف سپیدی با فصل سرد زمستان
|
|
|
|
|
نمی داند که
طره در باد رها کرده نمی دانه که
دام صیاد بنا کرده نمی داند که
|
|
|
|
|
دیگر چه گویمت که چنین و چنان شده
از بس نیامدی به خدا داستان شده
|
|
|
|
|
ای منتغم آل عبا حضرت مهدی
|
|
|
|
|
دل میبری به غمزه و ناز و ادا که چه
هی میکنی مرا به خودت مبتلا که چه
|
|
|
|
|
دوباره دل به نوای ترانه خواهم داد
به دست عالم و آدم بهانه خواهم داد
|
|
|
|
|
هر خزان میآید و یاد زمستان میکند
کوچه را بازیچهای از برگریزان میکند
|
|
|
|
|
آرزو دارم بیایم پا به پایت مثل باد
طی نمایم جاده را تا بینهایت مثل باد
|
|
|
|
|
سالها منتظر فصل بهارم که نشد
فکر شادابی رویای انارم که نشد
|
|
|
|
|
مشرق دامنه ی نام و نشان روشن شد
نور شادی بدرخشید و جهان روشن شد
|
|
|
|
|
چون غمزه چشمت غزلی ناب ندیدم
زیباتر از این گوهر نایاب ندیدم
|
|
|
|
|
پاییز خبر داشت که این شیوه باغ است
|
|
|
|
|
دل به آیینه لبریز نگاه تو خوش است
|
|
|
|
|
اقا سلام محض ارادت رسیده ام
|
|
|
|
|
از خود بریده از تو گسستم نیامدی
چشم از هر آنچه غیر تو بستم نیامدی
|
|
|
|
|
کسی که ناصبوری می کند دیدار جانان را
به جای لن ترانی ها بساطی جور می خواهد
|
|
|
|
|
در آرزوی روی تو مردن خطا نبود
|
|
|
|
|
سرآغازم چنین شد لحظه پایان چه خواهی کرد
بگو آخر تو با دل خستهای ویلان چه خواهی کرد
|
|
|
|
|
شب ویران غیر از ماه تابانی مگر دارد
بیابان جز امید ابر و بارانی مگر دارد
|
|
|
|
|
من آن شمعم که میسوزم دمادم رو به پایانم
چنان بادی که در صحرا به هر سویی گریزانم
|
|
|
|
|
هشدار به بادت ندهد زیور دنیا
رویای فریبنده سیم و زر دنیا
|
|
|
|
|
جانا به سر وعده و پیمان که بودی
|
|
|
|
|
دل دیوانه ای دارم...ندارد باوری افسوس
|
|
|
|
|
زیر لبت دوباره زمزمه داری برای چه
|
|
|
|
|
تو از تبار کدامین بهار سرسبزی
|
|
|
|
|
بخود گفتم سلامی کرده باشم
|
|
|
|
|
علم بر دوش او پاینده باشد
علمدارم الهی زنده باشد
|
|
|
|
|
دوباره رهگذر کوی عشق میآید
صبور حادثه دلجوی عشق میآید
|
|
|
|
|
مهتاب شب حادثهها صحن و سرایت
خورشید جهان همقدم حال و هوایت
|
|
|
|
|
پابند هوا و هوسم کردی و رفتی
درگیر هرای جرسم کردی و رفتی
|
|
|
|
|
مرا بگذار تا دلواپس احوال خود باشم
اسیر سایه روشنهایی از تمثال خود باشم
|
|
|
|
|
بشتابید از این بادیه کم کم برویم
آب نوشیده و با چشمه زمزم برویم
|
|
|
|
|
نوای ساز جرس می رسد بگوش دلم
|
|
|
|
|
اینجا همه در بند تماشای سرابند!
آشفته ی مهری و پریشان خزانی
|
|
|
|
|
حز کنارت از میان هر نهادی می روم
|
|
|
|
|
بگذار خودم باشم و دل باشد و یادت
یک حنجره یک زمزمه با چهره شادت
|
|
|
|
|
روزی به پیش آینه سنگم زدند خاطرهها
نیش و کنایه تیر و تفنگم زدند خاطرهها
|
|
|
|
|
زبان عاشقم وابسته نام تو خواهدبود
لبانم تشنه هر نشئه جام تو خواهد بود
|
|
|
|
|
میوزد عطر خوش از برکه آرام غدیر
می دهد هر نفسی مژده پیغام غدیر
|
|
|
|
|
ای عشق بی بهانه به کارم نیامدی
|
|
|
|
|
کسی که داده به تو ابروان زیبا را
کشیده گوشه چشمت غروب دریا را
|
|
|
|
|
سرگرم که ای دلبری از یادت رفت
|
|
|
|
|
روزی اگر نفس بکشم در هوای تو
در بامداد مشرق پر ماجرای تو
|
|
|
|
|
حیف است همراه پرستوها نباشی
|
|
|
|
|
روزی سرد وابسته دیوانه ها بود
|
|
|
|
|
به غارت بردی آخر حاصل بی اعتبارم را
|
|
|
|
|
دست در دستم بیا تا از خیابان بگذریم
|
|
|
|
|
شب آمد و سکوت غریبانه های من
باران گرفته غربت دیوانه های
|
|
|
|
|
طلایه های حضور و ترانه های سحر
شکوه بیشه سبز و جوانه های سحر
|
|
|
|
|
به گمانم خدا خودش میخواست که رضائی برای او باشد
|
|
|
|
|
بازوانت را به دور گردنم بسپار عشق
|
|
|
|
|
ای عشق باور نی کنم آوازه ات را
|
|
|
|
|
زرد زردم مثل برگی در خزان روزگار
|
|
|
|
|
خریده جان جهان علم بی شمارش را
|
|
|
|
|
دوباره حوصله ها را صبور می سازم
|
|
|
|
|
شعر ترم راوت شب زنداری است
|
|
|
|
|
گفته بودی باز می گردی که درمانم کنی
|
|
|
|
|
یک سحر اندیشه کن عمر تباه رفته را
|
|
|
|
|
تو می روی و مرا جز غمی نمی ماند
|
|
|
|
|
اگر یک روز می آیی سراغم برایم گوهر تابان بیاور
|
|
|
|
|
به روی موج خروشان حباب یعنی من
درون حلقه ای از پیچ و تاب یعنی من
|
|
|
|
|
سوره ای خواند به زیبائی ترتیلی که...
|
|
|
|
|
روزگاران قصه های تازه تر دارد مگر؟
|
|
|
|
|
بدست خالی مان جز انابه چیزی نیست
|
|
|
|
|
هر بهار از سرم گذشتی و خبر تازهای نیاوردی
|
|
|
|
|
صحبت عشق تو درگیر تب و تابم کرد
روی دیوار پر از خاطره قلابم کرد
|
|
|
|
|
ریشه در خاکم ولی زخم تبر دارد دلم
سیب سرخی در کنار نیشتر دارد دلم
|
|
|
|
|
تا فرصت عمر آدمی کوتاه است
|
|
|
|
|
برخیز با باد سحر همراه باشیم
|
|
|
|
|
کنار هر که میگردی رفیق و یار و یکدل باش
|
|
|
مجموع ۳۴۴ پست فعال در ۵ صفحه |