مادرم بر درد من هر لحظه درمان بود و رفت
آفرینش را وجودش بهرِ برهان بود و رفت
مادرم عمر خودش راصرف رویایش نمود
مادرم زیباترین نفسیر ایمان بود و رفت
شیرهی جانش مرا بخشیده جانی پُر ثمر
مادرم روحِ نجیبش در همین جان بودو رفت
مادرم از باغ جنت بود بَر روی زمین
یک گلی در بین گلهای گلستان بود و رفت
تا سَحَر آغوش گرمش شد پناهم ای خدا
گوییا جانِ مرا ملک سلیمان بود و رفت
تا سَحر شب را به گوشم مادرم لالا بگفت
آن صدای دلنشینش صوت قرآن بودو رفت
بوی دستانِ پر از مهرش به سر دارم هنوز
دست مادر بر سَرم چتری به باران بودو رفت
بوسههای مادرم بویِ خدا میدادو بَس
در محبت مادرم چون مردِ میدان بود ورفت
مادرم فکرش فقط آسایشِ ما بوده است
غصههایش روز وشب همواره پنهان بودو رفت
تنها دعایش بر سرِ سجاده ،عشقِ بچههاست
با دلِ پر درد خود همواره خندان بودو رفت
من گدای کوی عشقِ مادرم هستم هنوز
سرزمین عشق را مادر چو سلطان بود و رفت
من به چشمم دیدم آن موهای مادر شد سفید
در جوانی همنشینِ نسلِ پیران بود و رفت
خاک فبرِ مادرم را سرمه بر چشمم کنم
روح و جانِ مادرِ من غ ق عرفان بودو رفت
این قلم با نام مادر مینویسد شعرِ عشق
مادرم تنها دلیلِ شعر و دیوان بود و رفت
ناطقی گوید که جان قربانِ چشمِ مادرم
مادرم از نسلِ شیران و دلیران بودو رفت
لحظهی جان دادنم مادر بیا چشمم ببند
کَز برای دیدنِ رویت چه گریان بودو رفت
تقدیم به روح تمام مادران آسمانی بخصوص مادرخودم