از غیرتمان بود نه از روی حسادت
گفتیم اگر چیزی و کردیم شکایت
ما نیتمان خالص و بی رنگ و ریا بود
عشقی هم اگر بود به جان بود و ارادت
من دختر کدخدای ده بودم و دارا
بردی دلِ من را تو فقیرِ با نجابت
دور و برِ تو سپاه دلبران فراوان
رنجید دلم از تو و این همه اهانت
دیدی که برایت همه شب خون دلم را
کردم سر سجاده ی یاد تو تلاوت!
با ذکر دعا اسم تو روی لب من بـود
تا اینکه شوی قسمت قلبم به اجابت
مهرت به دل افتاد و مرا شیفته ات کرد
تنها تو کنی قلب مریض من شفاعت
گفتی من و تو فاصله مان قد دو دنیاست
گفتم که نگو و نکن اینگونه قضاوت
عاشق که شوی شاه و گدا ندارد اصلا
در عشق فقط وفا مهم است و صداقت
افسار دلم بی تو محال است ، مهارش
اسبی شده ام رام و به تو کرده ام عادت
دست از همه شستم که تو را دست بیارم
از ریشه ی خود دست کشیدم به عداوت
دادم همه آبرو و اعتبار ، هر چند؛
در ایلِ من آبرو نشان بود و اصالت
من دست به دامان خداوند شدم تا؛
تصمیم دلم را به تو گوید به نیابت
بی پرده بگویم نفسم بی تو گرفته
خواهم که شوم عروس خانه با اجازت
همراهِ خودم پیشکش نگاهتان هست؛
یک دشت گل از"پونه"به تعبیرِ سلامت
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─