شنبه ۲۰ بهمن
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
چه بیهوده میانِ
کوچه های شهر می گردم
چقدر تنهایی ام
سر می رود از صبر و
جای خالی ات را
باز با بغضِ تب آلودم
به دوشم می کشم تا که
خیالم را نگیرد از تو و یادت
چقدر این شهرِ
سر تا پا شلوغ
عطر نفس های تو را کم دارد
ای آرامش محض و عزیز من
خیابان ، کافه ، حتی !
جای دِنجی بی تو دیگر نیست
تا خالی کنم خود را
برای لحظه ای از این همه
دلتنگی و پوچی
چه سرمای بدی دارد
نبودت !
لا بلای این همه
بیگانگی با خنده های
تلخ و مصنوعی
هوا ، خورشید ،
گلها هم
ندارد ذوق و زیبایی
برای من !
نمی خواهم به پروازِ پرنده
در میان آسمانِ آبیِ
این شهر ، که با تو
جای جایش را زدم پرسه!
نگاهم را بدوزم لحظه ای حتی
تو را کم دارم امروز
از تمام لحظه های تلخ
بیزارم از این تنهاییِ بی تو
هنوزم از زمستان
چند کوچه ،
چند روزی باز مانده !
چه سوزی میرود
در بند بند
استخوان هایم
از این سرمای
جانفرسای تنهایی
نخواهد رفت از یادم
تمام خنده های گرمِ تو
وقتی برایم فرفره رنگی خریدی
تا کمی با کودک شاد درونم
کودکانه شاد باشم .
ولی حالا
لبوی داغ و قرمز هم
ندارد رنگ و طعمی
با همه شیرینی اش
بی مزه و تلخ است
چقدر این زندگی
تلخ است
چه سخت است این
نفس ها را
بدون تو کشیدن
در میانِ سینه ی
تبدار و بی محرم
و من بی تو
تمامِ چای های بی تو بودن را
نشستم روبروی صندلی ات
تلخ تر از روزِ دیگر سرد می نوشم
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.