يکشنبه ۲۷ خرداد
|
|
سینه بر سوختن افتاده دویدم بسیار
|
|
|
|
|
برگ پاییز با آهنگ باد به زمین می افتد.
صدای آهنگ باد خوش ترین آهنگ دنیاست.
|
|
|
|
|
نصيحـت مـي دهم ، من دو صـد بار
كه روي خود ، به سوي خـدا آر
مال دنيـا ،
|
|
|
|
|
آری ، این سرشت فناناپذیر من است
برای زیستن در ابدیت می جنگم
|
|
|
|
|
نرو ای عشق پر از خاطره، از دست نرو!...
سمت بیراهه و تنهایی و بنبست نرو!
....
|
|
|
|
|
دیگر تمام خوابهایت، خواب بی مهری ست
|
|
|
|
|
دلم سوزد به حال پیر آن شهر
|
|
|
|
|
آنکه مهرت بر دلم را رو نهاد
خود بر آن دشوار باور میسپارد
دل بگفتا ای که خود را وارهان
خود در ای
|
|
|
|
|
زلال آب می بزم غمگساران باش
کویر تشنه لبان را چو آب باران باش
پی شکفتن گلهای باغ خرسندی
نسیم صب
|
|
|
|
|
این و می دونی عشقِ من
عزیز و نورِ چشمِ من
که سفره احترام داره
شروع و اختتام داره
|
|
|
|
|
دوباره میگه
دوباره اینه
دوباره اینه
هه
دوباره اینه
دوباره میخواد بگه
جوره میاد دیگه
جوره میاد
|
|
|
|
|
دستی به دلم مزن که بیماره دلم
از جور زمان غمین و غم باره دلم
|
|
|
|
|
غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس.
|
|
|
|
|
هنوز
صدایی بگوش می رسد
درفریب سایه ها
|
|
|
|
|
سکوت می شود
خانه تهی
و تب دستها که تنهایند از چنگ رخوتم
|
|
|
|
|
باغ بهشت را نکند آرزو دلم / امشب که ای عزیزترین در بر منی......
|
|
|
|
|
شورزار، شوریش افزونتر از پیشست
گلی تابش نمیآرد شورزار و تلخکامی را.
|
|
|
|
|
بیایید روزی که موهایم سفید شود ؛ چشمانم هنوز خیس در اشک ؛ دلم دلتنگی میکند ؛ صدایم تو را صدا میکند ؛
|
|
|
|
|
بر حكمـت اسـرار خـداوند بـپوييـد
تا از اثر حكمـت حق راه بـجوييـد
گرحكمت ح
|
|
|
|
|
بیا و تیمارم کن طبیب مهربان من
|
|
|
|
|
بگذار تا شادخوار باشم و
چون جامی تو را درکشم
بگذار تا هر صبحگاه
همچون طلوع خورشید
بر پیکر کوهسا
|
|
|
|
|
آن بادِ عظیم از،
هجمه ی امواج خبر داد
|
|
|
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
بار الهی چه زیباست که تو هستی و از اندوه من در دل این روزها خبر داری تنها تو
|
|
|
|
|
می خندد سلام صدایت
شکوفه ها می دوند
در رگ شعرهام
|
|
|
|
|
یزدان پاک
به نام خداوند خورشید و ماه
که هر دم بدارد شما را نگاه*
بجز او ام
|
|
|
|
|
می توان ره توشه ها نهاد
در گوشۀ یک کوله
|
|
|
|
|
شعرهایم همچو موجی در دل طوفان رهاست
زاده ی عشقی زمینی در شبی بارانی ام
|
|
|
|
|
لااقل بگذاراینجا باخودم
کنج این دفتر رجزخوانی کنم!
|
|
|
|
|
از یک قلم لرزان، در بوم غزل خوانی
پاشید غمی سنگین، بر صفحۀ پایانی
یک منظرۀ کهنه، از شامِ پر از حسر
|
|
|
|
|
ماهیِ کوچک...
تُنگِ کوچک، انتظارش تا به یک سالی کشید
صاحبش در سالِ نو یک ماهیِ کوچک خرید
ماهی
|
|
|
|
|
عاشقان رسوا شدند و ما ز آنها بیشتر
|
|
|
|
|
قصدکردم برسم بهرِ زیارت چکنم؟
|
|
|
|
|
صدای رنگ ها را می شنوم
و دستی که...
چتر مرا میان باران بست
|
|
|
|
|
دو غزل از لابلای خاطرههایم...
|
|
|
|
|
یک مثنوی از کتاب ققنوس احساس+
یک ترانه از کتاب ترنّم احساس
|
|
|
|
|
داشتم می رفتم پنج انگشت دنبالم نکرد
هریک چشم براه نیم بندی نگاهم نکرد
زخم دل بشنیدن از نا بس
|
|
|
|
|
دوستم ازمن پرسید :
اوضاع بر وفقِ مُراده ؟
گفتم :
|
|
|
|
|
کاش همچو جانم روزی به لب بیایی
|
|
|
|
|
من كـه پذيرفتـه ام اين دين تـو
پيـرو امـر تـو و آييـن تـو
|
|
|
|
|
یه روز ته یه کوچه نه موش بودش نه جوجه
هندز فری، تو هرگوش همه چی بود
|
|
|
|
|
چگونه می شود عاشق شد وقتی که راهت میگذری از عشق
|
|
|
|
|
یکی بود که هر روز هدیه میداد، یکی هم بود که هر روز سیلی میزد
یه روز یکی هدیه نداد، اون یکی هم سیلی
|
|
|
|
|
[دوستت دارم] را،
به تکرار در گوشم زمزمه کن؛
تا پوست بترکاند
نهال عشق!
لیلا_طیب
|
|
|
|
|
سیاه، قرمز، سبز،
آبی، بنفش، زرد،
رنگین کمانی در جعبه!.
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
چه پایان تلخی سفر داشت با خود
|
|
|
|
|
دست از سر تنهایی من بردارید
|
|
|
|
|
سفر کردم اروپا را خیالی
بدیدم لندن و رُم با ریالی
|
|
|
|
|
در میان دروغ هایی که شهر را تاریک کرده است
حقیقت لبخند تو تنها پناهگاه من است
لبخند تو نوید روز ها
|
|
|
|
|
یا رب آن فردوسِ موعودِ خماران راه شد ؟
|
|
|
|
|
ماهی تُنگِ مرا حسرت دریاها کشت....
|
|
|
|
|
رودیم و به جستجوی دریا هستیم
|
|
|
|
|
غزل ۲۱۸ از کتاب آوای احساس+ ده تکبیت
|
|
|
|
|
دخترِ احساس من! همواره در حسّ دلم،
دوستت دارم؛ عزیزم! نازنینم! مهربان!
|
|
|
|
|
کور نه!
بوفی اما...
و از هر قماش دخترها سیگار می کشند
|
|
|
|
|
دروجودم دو حوالی،
دونگاه از دو جدائی،
سفت و دگیرِکمندی زعنادش
برهوایی خوش مستانه و طوفان وجود
|
|
|
|
|
مثل یک فردوسی بی ادب
قبل از آنکه از نو بکارم اندازند
می خواستم بگویم:
پروانه ها می آبند با شمشیر
|
|
|
|
|
سیدعلی خامنهای گفت جملهای
ایران ما قوی و قویتر شود جهان
|
|
|
|
|
شاید بازهم، طعم آبی آسمان،
برای یکی هنوز پرستاره است...
|
|
|
|
|
دردِدل با خدا
خدایا بی تو من سردم
مثالِ شاخه بی برگم
حواست هست بی تومن مردم؟
ببین چون لاله پ
|
|
|
|
|
به عشق و عرفان و موانع رسیدن به پله های والای آن اشاره دارد.
|
|
|
|
|
دوستت دارم دیوانه وار
ترا که بقدرِ نیاز، توان میدهی
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۸۷ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |