شنبه ۴ اسفند
اشعار دفتر شعرِ غزل شاعر شبنم حکیم هاشمی
|
|
تو کیستی در آیِنهام در تجسمی/
پیداترین شدی که نگویم چرا گمی
|
|
|
|
|
خیال نکن که این شوق میرود از دست/
خیال نکن ته راه میشود بنبست
|
|
|
|
|
ای عاشقِ سربلندِ آزاد بیا
ای ساکن سرزمینِ آباد بیا
...
|
|
|
|
|
در چشمهای من باران نمنم است!
در قلب عاشقم دریایی از غم است!
....
|
|
|
|
|
این عشق، عشق ناب، به پایان نمیرسد!
...
|
|
|
|
|
ای تو رود جاری همیشه پرخروش من!
....
|
|
|
|
|
عبور میکنم از لحظههای تکراری!
..........
|
|
|
|
|
ای دلیل لحظههای روشنی...
|
|
|
|
|
کجاست او؟ کجاست او؟ کجاست او؟!
چگونه پشت فاصله از من جداست او؟!
.....
|
|
|
|
|
عبور میکنم از لحظههای تکراری!
عبور میکنم از روزگار اجباری!
......
|
|
|
|
|
سکوت در تو صدا شد، دچار فریادی!
شکوفه داد صدایت به شوق آزادی!
.......
|
|
|
|
|
ناگهان و ناگهانه گفتم این ترانه را...
|
|
|
|
|
نرو ای عشق پر از خاطره، از دست نرو!...
سمت بیراهه و تنهایی و بنبست نرو!
....
|
|
|
|
|
وقتی پرنده از قفس آزاد میشود!
.....
|
|
|
|
|
فصل کوچ و سفر است و چمدان میبندد...
|
|
|
|
|
این چنین که لبریزم از هوای مولانا
این چنین که می لرزد دل برای مولانا
می نویسم از حالم، می نویسم از
|
|
|
|
|
دوباره برایت غزل می نویسم
تو را واژه ای بی بدل می نویسم!
|
|
|
|
|
در لحظه ی طوفانی، با موج پریشانی
صد بار مرا کشتی، ای باعث ویرانی!
|
|
|
|
|
شکرت خدا که حرف دلم شعر ناب شد
شعری که واژه واژه ی آن بی نقاب شد
|
|
|