دوشنبه ۱۰ دی
اشعار دفتر شعرِ لیلایی شاعر لیلا طیبی (رها)
|
|
گمم،
—گوشه کناری!
لای ورقهای کتاب و دفترهای تو!
بین پیراهنهای چروکات!
میان افکار مشوشات...
|
|
|
|
|
تمام دردهایم را،
--به [دریا] سپردم!
گمان بردم؛
گوشی شنوا دارد وُ
محرم اسرار است.
غافل ک
|
|
|
|
|
کفرآمیزترین جملهها
از دهان من و تو بیرون میزند؛
-:[دوستت دارمها]
-- دوستت دارمها...
***
|
|
|
|
|
بگذار،،،
شعرهایت به پرواز درآیند؛
وُ پر بگیرند
تا دور دستها.
--آنجا که،
مردانِ س
|
|
|
|
|
قوئی زیبا اما،
تنها،
در مردابی وسیع-
آمدن جفتش را
انتظار میکشد...
|
|
|
|
|
دخیل بستهام،،،
به ضریح چشمها وُ،
بند بند انگشنتانت...
بهپذیرم!،
که تا قیامت؛
به تو مومن خوا
|
|
|
|
|
حالا،،،
نسیم گیج ناگزیر؛
به دور کاکتوس میپیچد.
وقتی میبیند
بعد از هجرتِ شاپرکها
شمعدانیهای
|
|
|
|
|
دست سبزت،
--ید بیضای موسا وُ،
--لبت چشمهی آب حیات.
ای مسیحای کفر و دین!
میڪُشی و
زنده میسا
|
|
|
|
|
آی باران! باران جان!
نه نمازمان را پاسخ دادی و،
نه دعایمان مستجاب شد.
بیا
که لبِ تشنهی زمین،
|
|
|
|
|
روزگارم،،،
به قدمت کلاغهای تاریخ
سیاه است؛
شاید مترسکی هستم
نگهبان کویر لوت...
آه،
به بطلان
|
|
|
|
|
ماه را؛ من بر میدارم،
و تو، سبدی ستاره بچین
در وعدگاه
به کارمان میآید!
لیلا_طی
|
|
|
|
|
از عشق میگویم
--قناری در قفس،
میگرید!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
خوشدلم که،،،
در این خشکسالیی سخت-
خندههای سبزت را،
دارم!
لیلا_طیبی
|
|
|
|
|
عاشقانههایم را
یاوه میخوانی...
مگر،،،
مقدستر از "دوستت دارم"،
داری
|
|
|
|
|
[--مخاطب خاص!]
چه واژهی زیبایی...
***
کاش واقعی بودی!
|
|
|
|
|
دردِ بزرگیست؛
دلت برای کسی پَر پَر بزند،
اما "او "،،،
مجازی دوستت داشته باشد.
لیلا_طیبی (
|
|
|
|
|
قلب من؛
قفسی نیست که بسته باشد...
***
درِ رفتن دارد!
لیلا_طیبی
|
|
|
|
|
بر شانهام میزند،
یک روح...
— هی رفیق خوش آمدی!
***
از خ
|
|
|
|
|
اگرچه باورش سختست، اما
جزیرهی شرجی آغوشت
با هیچ کرانهای
--قابل قیاس نیست!
لیلا_طیبی
|
|
|
|
|
سنجاقکِ بازیگوش،
تصویرِ ماه را
مخدوش کرد...
***
برکه،،،
|
|
|
|
|
شعرهای بسیاری،
فشرده و چروک-
در گلوی منست!
***
-- دلتنگت
|
|
|
|
|
مُسکنها هم،
دیگر خوابت نمیکنند
از فرط تنهایی...
***
--وقتی
|
|
|
|
|
گاهی صدایم کن،
خیلی وقت است غبارآلود شدهام؛
میان کتابهای دست نخوردهات...
لیلا_طیبی (رها
|
|
|
|
|
موهایم را نه!
خیالات میبافم...
***
به امید آمدنِ
|
|
|
|
|
بیکَس و کارم اما؛
به مهمانی گنجشکها،
--دعوتم!
لیلا_طی
|
|
|
|
|
آه،،،
ای سببِ دلتنگیهای من
کاش، از قاب عکس
--بیرون میزدی!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
قلبم،،،
با هر کوبش-
نام تو را جار میزند!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
غروبِ که،
در شهرم ریشه میدواند؛
بذرِ خیالت را میپاشم...
***
|
|
|
|
|
کرانههای "کازابلانکا"ست
آبیی نیلگونِ چشمهایت
وَ من،،،
کودکی که ناشیانه
دارد غرق میشود!
|
|
|
|
|
پا به ماهست ذهنم،
خیالت را!
چه وقت کودک آمدنت؛
-پا به خانهام بگذارد؟!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
من،،،
آفتابگردانم!
وقتی خورشید من نباشد
دل به هیچ چراغ هرزهای نمیبندم!
|
|
|
|
|
دستهایت چتر،
چشمهایم خیس،
بغلم کن،،،
توفان سهمگینی در راه است!.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
آه ای روزگار!
لحظات بدت
بر ریل دلم
قطار شدهاند...
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
قلبهای عاشق،
رنگ میبازند؛
اما،،،
رنگ عوض نمیکنند.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
دوستت دارمهای مکررم را
کی میشود؛
--مرور کنی؟!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
برایم، از عشق بگو،،،
اگرچه سالهاست؛
فلشِ کوچه،
بنبست را نشان میدهد!.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
[دوستت دارم] را،
به تکرار در گوشم زمزمه کن؛
تا پوست بترکاند
نهال عشق!
لیلا_طیب
|
|
|
|
|
فانوس،،،
کنج انبارِ تنهایی فرسود..
(در تبعیدی ناخواسته)
***
با آغاز حاک
|
|
|
|
|
اگرچه؛
کولهباری از دلتنگی-
به دوش دارم؛
اما هرگز
به جادهی خیالت
سر نخواهم زد!
|
|
|
|
|
میگویند:
(به هر کجا که روی آسمان...)
نه!
پس چرا؛
آسمان "تو" آبیست و،
آسمانِ من ابری؟!
|
|
|
|
|
به تشنگیی بهار
دلخوش نباش!
...
تا به باران فکر کنی؛
پاییز از راه رسیدهست!
ل
|
|
|
|
|
بی تو،
نسیمی حتا--
به گیسوانِ باغ دست نمیکشد!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
پروازِ پرستوها زیباست!
اما،،،
دلم، پیش کبوتری است؛
که روی دیوار کِز کرده بود!
لیلا_طیبی (
|
|
|
|
|
من سرزمینی دورم،
استرالیا،
بوتسوانا،
بلیز،
چرا گذارت به من نمی افتد
|
|
|
|
|
شعرهایم را،،،
در آتش انداختم!
تو اما؛
از آتش و دود-
--برخواستی!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
شبپرهام اما،
(اگر باورت بشود)؛
در ذهن من،
خورشید خیمه زده است!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
گویا صبح دمیدهست!؟
من اما،،،
بی "تو"
صبحی نمیبینم!
***
-شب؛
در
|
|
|
|
|
ایمان آوردهام؛
به صبحگاه آمدنت.
اگرنه،
سیاهی شب،
[نمایش اهریمن] ست!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
مگر چه پیش آمدهست؛
که تمام واژهها گم شدهاند-
از دایرهی احساسم؟
وقتی به تو فکر می کنم.
|
|
|
|
|
چموشم!
اگرچه اسیرِ غل و زنجیر...
اما،
زیر بارِ زور نمیرود؛
--باورم!
|
|
|
|
|
چشمههای جهان خشکید؛
با خشکسالیهای متمادی...
اما هنوز؛
چشمهی چشمهایم
--در انتظارِ آمدنت
|
|
|
|
|
دار اعدام شده است؛
شاخههای خشکیده
--بر پیکر درخت!
...
آه از برگهای خشکیده!
لیلا_
|
|
|
|
|
چه سخاوتمندست؛
-- [نسیم]
حتا به سرِ
علفهای هرز!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
با دریدنِ بره؛
[توبهی گرگ]--
پایان نمیپذیرد!
...
شکم گرسنه؛
قول و
|
|
|
|
|
اتاقم،،،
غمباده کردهست...
:::
آمدنت،،،
تنها مژدهایست که؛
گره از اب
|
|
|
|
|
لبخندش؛
پُر از غم بود؛
حتا روی سِن تئاتر،،،
[دلقک پیر]!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
زخمه میکشد؛
بر تارهای اندوهگین شعر
--شاعری به تنهایی!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
صدها نامهی عاشقانه را،
به فراموشی سپرده بود،
--پست چیی لاابالی.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
آواز غوکی در مرداب برپاست،
کاش،،،
زمزمههای عاشقانه،
تَه نشینِ گوشِ جفتش باشد؛
--
|
|
|
|
|
میدان مین باشی؛
یا در کلاس درس!
سر کار،
یا به تفریح...
هیچ توفیری ندارد؛
وقتی جای دیگر
پیش کس
|
|
|
|
|
تو،،،
کنج اتاقت
تنهایی را به آغوش کشیدهای
و من گوشهای از دنیا؛
خاطراتت را...
...
|
|
|
|
|
وَ آمدیم تا،
شاعر شویم؛
عاشق شدیم!
...
شعر اما،
ما را از آب و نان انداخت!
لیلا_طیبی (
|
|
|
|
|
ذهنم،
ریشه دوانده؛
َتنهام،
خورشید را میبوسد
وَ آزادی،،،
بر شاخههایم آشیانه کردهست.
|
|
|
|
|
شبیه تو،،،
برایم کی پیدا میشود؟!
...
وسع من کوتاه وُ،
ارتفاعت افزون!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
نسیم زمزمهکنان:
گلهای رازقی
بوی تو را دارند!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
--در باغچه،
--در باغ،
یا جنگل؛
هرجا که پا بگذاری
درخت احساسم،
--پوست میترکاند!
|
|
|
|
|
غریبانه پرسه میزنم،
در کوچههای شهر...
هیچ چیز آشنای من نیست؛
جز:
[غم هزار سالهی تو]!
|
|
|
|
|
پرندهای خستهست.
--نه میل کوچی وُ،
نه دلی برای ماندن...
خراب باد آشیان سینهام
غمت را ما
|
|
|
|
|
ذهنم،،،
اشغال میشود،
زیر قدمهایی که؛
بر نداشتی!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
اندیشههای کهنه
صدها کارتُنکِ منحط
در ذهنم تنیدهاست.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
آه،،،
دلیلِ رنجهای بسیارم؛
دوری ازتوست...
مرا،
از رنج نبودنت؛
--بِرَهان.!
لیل
|
|
|
|
|
فاتحهات را خواندهام!
چه باشی،،،
--چه نباشی...
لیلا_طیبی(رها)
|
|
|
|
|
احساساتم گل دادهاند!
از رقص پروانهها
--در درونم میفهمم.
لیلا_طیبی(رها)
|
|
|
|
|
از اینجا نرو!
...
در این شهر،
برای رفتگان
دیگر فاتحه هم نمیخوانند!
لیلا_طیبی(رها)
|
|
|
|
|
دور میشوی از من،
دور تر وُ
دور تر وُ
دور تر...
|
|
|
|
|
غرورت را مچاله کن!
روزنامهی عمرت،
بدون این صحفه هم
[خوب]
ورق میخورد.
ل
|
|
|
|
|
بتهوون،
روی نتهای آوای تو
--نوشت،،،
سمفونیهای سونات را...
|
|
|
|
|
در اوج تهیدستی،
پُرم
از "تنهایی"!
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
|
|
برایم،،،
اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
--[بودن در این شهر سیمانی،]
ﺍﻣﺎ،،،
ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجرهها،
|
|
|
|
|
"دوست داشتنت"
مشغلهی منست!
...
خدا نکند ختم شود.
لیلا_طیبی (رها)
|
|
|
مجموع ۱۰۰ پست فعال در ۲ صفحه |