سه دلانه در آن یک نگاه

:
من تورا با نفس عشق فقط می بوسم
تا لبا لب شوم از گرمی لبهای تو جان
جان دهم بر لب و لب بوسه ز تو
و چنان مستم شوم در بغلت
تا بگیرم زتو جانی مجدد ای جان
متولد بشوم در هر آن
حضرت دلنوشممم....
با همه احساسم
با همه هستی خود
ای همه هستی جان
به هر آن و لحظه
دل و جان مست تو و آغوشت
لب تو جام شراب
نگهت شعر
وجودت همه شهد است و شهود
حضرت دلخوشی بی وقفه
من تورا با نفس عشق چنان‌می بوسم
تا لبا لب بشوی از لب و لب بوسه و عیش
من بگویم عشقم
دوستت می دارم
تو بگویی با جان
من زتو بیشتر ای حضرت جان
جان‌جان...
جان‌جهان...
باش با این دل من
دوستت می دارم
باش با این دل من
دوستت می دارم
باش با این دل من
دوستت می دارم


حسین‌گودرزی"تشنه"

۱۴۰۴/۰۲/۰۶


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸


من دلم تشنه این است که جان
به دل لحظه  که در یاد تو ام
چشم بر هم زنم و پلک ببندم تا که
کمتر از ثانیه ای
تو کنارم باشی
در برت گیرم و با عشق کنم تسخیر
حبس در بند تنم محو نگاهم بشوی
زل زنم
زل بزنی
لب کنم خیس به ناز
تو لبت را بگزی
چشم ناز کنی و چرخ به گیسو بدهی
بوی دیوانه کن‌مست تن
شوکه دارد مشام جان را
بی خود از خود بشویم
من لبت را بوسم
تو لبم بوسی و محکم ذر آغوش کشی
آنقدر طول کشد این عشرت
تا که رفع عطش از من و تو گردد در آن
آنِاینگونه دلم می خواهد
آن جان...
جان جهان
دوستت دارم و هستی همه دم کنج دل و در خاطر
دوستت دارم و هستی همه دم کنج دل و در خاطر
دوستت دارم و هستی همه دم کنج دل و در خاطر

#حسین گودرزی"تشنه"

۱۴۰۴/۰۲/۰۶

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸


گاه هز صبح دلم
هوس شعر سرودن  به سرش می آید
بی درنگ یاد تو در ذهن تداعی بشود
یاد بودن به دل آغوشت
لمس و بوسه به دل لحظه ی عیش بی وصف
شعر چیزی مگر جز این است
خط به خط
بر تن عریان تو جان
مینویسم آنرا
شعر یعنی تو و آغو ش پر از مهر تو جان
به دل هر صبحی
میچِشَم مزه ی  شعر بودن
از نگاهت ای جان
به ردیف لب پر وسوسه ات
به تمنای شدن در تن جذاب پر از قافیه ات
و به هر لحظه بودن به آغوش  تو جان
غزل و مثنوی و شعر سپید و نیما
خود به خود می‌شکفد در همه ام
گاه هر صبح دلم
هوس شعر سرودن دارد
باز کن آغوشت
حضرت دلخوشی بی وقفه...
ای ترین شعر به جان و همه ام
دوستت می دارم
دوستت می دارم
دوستت می دارم

#حسین گودرزی"تشنه"