کسی را میشناسی تا شرابی ناب بفروشد ؟
کسی را میشناسی تا شرابی ناب بفروشد
برای خستگی ها اندکی هم خواب بفروشد
مسیری ملتهب را در کتارِ تُنگی از ماهی.
در آغوشی سِتُرگ از التهابِ آب بفروشد
برایِ واژه هایی که همیشه پُر زِ معنا شد
کمی از کودکی هایِ رُخ مهتاب بفروشد
و یا اینکه میانِ گوشه هایی از چمنزاران
به ژرفایِ دلی عاشق غمی کمیاب بفروشد
برای خود فروشی هایِ این دوران اگر باشد
جهان را در نگاهِ جلوه ای از تاب بفروشد
نمیدانم چه باید کرد در خوابی که رویا نیست
به دنبالِ همانم تا مرا بیتاب بفروشد
چه باید کرد بذلی تا جهان دار مکافاتست
بیاب از کوچه ها مردی ،شراب ناب بفروشد
#شهرام_بذلی
حقیقتا دنیای ما آدمها شگفتی های فراوان دارد!
آدم های این زمونه. بدونِ سلام می آیند و با خداحافظی میروند!
حرف نمیزنندو انتظار پاسخ دارند.
نگاهِ این آدم های بظاهر متمدن از بالا به پایین است
در همه ی مسائل خود را علامه ی دهر میدانند
کتاب نمیخوانند و بدون داشتن آگاهی همه چیز را تفسیر مینمایند..
آدم های دنیای ما نگاهی بی تفاوت به یکدیگر دارند و این بدترین نوع از بی عاطفگی در جهان پیرامون است..
بقول محمود برزین طنز نویس شیرازی.. وقتی پرتقال ها ناف دارند. ذرت ها دندان و پسته ها دهان.. بعید نیست که از ما خیلی آدم تر باشند و این تازه آغاز ماجراست
مهربان باشیم..
شهرام بذلی
درودبرشما ورقص قلم ارزشمندتان