سه شنبه ۶ آذر
|
آخرین اشعار ناب غزاله غفارزاده
|
بوسهای از دهانِ من افتاد
قامتِ عشق، ناگهان لرزید
در خیالِ همیشه بودم که
اشک و غم بر دو چشمِ من لغزید
میسرودم از آن سکوتِ سرد
از خیالِ همیشه سرگردان
از غزلهای خستهٔ پرحزن
خندههای بریدهٔ بیجان
کاش بودی تو باز میدیدی
چشمهای پر از نیازم را
بوسهای میزدی و در خلوت
میشنیدی سکوت و رازم را
مثل قصهٔ شمع و پروانه
من در آغوش عشق، جان دادم
جان ز جسم و وجود من رفت وُ
ناگه اما شکست بنیادم
بعد از آن لحظهٔ جدا گشتن
تنگتر میشود دلم هرروز
بعد از آن آخرین شبِ دیدار
سوختم من در آتشی پرسوز
با توام ای تشعشعِ احساس!
ای خیالِ همیشه جاویدم
با تو من مُردم و رها گشتم
ای دلیلِ طلوع امیدم!
بعد روز جداییام از تو
مثل قلبی شکسته، آشوبم
حال من را نپرس، میدانی
دردها میکشم ولی خوبم...
غزاله غفارزاده
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما، ممنونم بزرگوار،
همچنین | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به شعر ناب خوش آمدید هر چند اجازه نقد داده اید چون اولین هدیه شما به شعر ناب است از نقد و نظر خود داری میکنم وبقول مولانا
" این زمان بگذار تا وقت دگر"
ولی از هر چه بگذریم از زیبایی و صمیمیت این سروده نمیتوان گذشت
بسیار زیباست
موفق باشید