يکشنبه ۱۹ اسفند
|
دفاتر شعر محمود حشمتی(سپیدار)
آخرین اشعار ناب محمود حشمتی(سپیدار)
|
من در
میانِ کوچه هایِ
کودکی جا مانده ام
لابلایِ نسیمِ صبحدمان
بر صورتِ خیسِ گندمزارها
هنگامِ نزولِ سوره یِ رنگین کمان
بر گیسوانِ زرفامِ دخترکِ همبازی در زیرِ باران
کودکی
فصلِ کوتاهی بود
و بزرگ شدن رویایی که صادق نبود
قلبِ کودکِ نجیبِ شادی هایم را شکست
کودکی هایم
اجاقِ شقایق گرم بود
ماهیِ حوض
چین بر جبینِ آب را می فهمید
قناری هم با آواز بیگانه نبود
سجده یِ برگِ زردِ صنوبری بر خاک
دلِ رقیقِ چنارستان را به تشویش می داشت
گلدانِ پنجره یِ
کوچکِ خانه یِ ما لبریزِ سخاوت بود
مرزِ سپیدیِ فلق تا جامِ خونِ شفق
آکنده از لبخندِ مادر بود
تبسمِ پدر نیز از بویِ گندم و زندگی سرشار
و من هر روز از صبحِ نابِ دیگری پر می شدم
دریغ
لبخند پرید
گلدان شکست
در این شب، بی چراغ
به دنبالِ چه می گردم؟
|
|
نقدها و نظرات
|
درودها بر شما هم شعر زیبا بود هم نقد شما احسنت | |
|
سلام خدمت دوستان و شاهزاده خانوم گرامی سبک منحصر بفردتون در نقد عالیه علاوه بر واکاوی متن با دقت بالا و ارائه راهکار ، صمیمیت، شیطنت و فروتنی واقعا جذاب میکنه پنجره های سبزتون رو زنده باشید | |
|
درود شاهزاده خانوم نقد زیبایی کردید و مثل همیشه آموختم👌 | |
|
درود و سپاس از شما شاعر توانا جناب کریمی درود و سپاس از خواهر مهربون و حمایتگرم درود و بسیار سیپاس از استاد تحلیلگر و نظر لطفشون درود و سپاس از جناب صادقی شریف | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و مضمونی داره که به شخصه هیچوقت دوست ندارم در موردش بنویسم... یکی از دلایلش هم اینه که از حسرت خوردن بیزارم...
گذشته هر چی بود گذشته، آینده مشخص نیست و این حال که برام لذتبخشعععع...
کودکیای سرشار از عشق و شادی که با بزرگسالی همهشون دود شدن رفتن کنج آسمون کِز کردند و حالا هی غصه میخورن!...
چرا نمیشععع لذت کودکیرو با خودمون به بزرگسالی بیاریم؟ شاید چون از نگاه و قضاوت مردم میترسیم... اگعع اینطوره در حق خودمون خیلی ظلم کردیم...
وقتی شادی، لذت و شوق کودکانهمونو توی همون دوران جا گذاشته باشیم همیشععع حس میکنیم یه تیکه از وجودمون توی گذشته مونده، سر همین حس رضایتمندی از زندگیمون به شدت کاهش پیدا میکنه.
دوست دارم این شعر فقط و فقط یه سپیدار زیبا و رنگینکمونی باشع و هیچ وقت از واقعیت وجودی شما نشات نگرفته باشه.
و اما شعررر...
ولی قبل ِ و اما شعر...
درود بر شما شاعر طبیعتگرا و طبیعتدوست...
حالا و اما شعر...😜
آرایهها و ترکیبات قشنگی که داشت به کنار...
همین ابتدای کار... باید جسارت کنم و بگم... من نه منم... نه من منم... 😁 یعنی من رو حذف کنیم...
و دیگعع اینکه تقطیع میتونست خیلی بهتر. از این باشه، ما جاهایی که کلمهرو با کسره به کلمهی دیگری ربط میدیم بهتره که به سطر بعدی نبریمش... ولی در چند سطر این موضوع مشهود بود...
مثلا...
💥 در میان کوچههای کودکی
جا ماندهام
💥 گلدانِ پنجره یِ کوچکِ خانه یِ ما
لبریز سخاوت بود
💥 درسته که شعر ما حول و محور کودکی میگرده ولی چرا باید خیلی تکرار بشع؟...
سه بند اول عین آمار کودکی داشتند... کودکی اول واجب... 😎کودکی دوم مستحب 😌(ولی باز برای تاکید بیشتر دوران کودکی، دوست دارم بمونه) کودکی سوم حرام 😂
مثلنی میتونید بذارید...
💥 آن روزها (یا هر چیزی غیر کودکیهایم، چون به اندازه کافی از کودکی صحبت شده و دیگععع کاملن ملموسععع که ما داریم در مورد چی صحبت میکنیم...)
اجاقِ شقایق گرم بود
ماهیِ حوض
و الی آخر...
💥 در بند دوم؛
فرم نوشتاری شما درستعع ولی نظرتون چیعع دست «و» تنهامونرو از دست بزرگ شدن بگیریم و به دست قلب کودک نجیب شادی بسپاریم؟...
کودکی
فصلِ کوتاهی بود
بزرگ شدن
رویایی که صادق نبود
و قلبِ کودکِ نجیبِ شادیهایم را شکست
💥 بند سوم؛ فک میکنم اگه «هم»
قناری هم با آواز بیگانه نبودرو برداریم قشنگتر باشعع...
چرا که هنوز توصیف تموم نشده، معمولا هم، نیز و... وقتی میان که آخرین حرفمونو بخوایم بزنیم...
مثلن هم میتونست در سطر صنوبر بیاد یا اصلا به جای هم «و» ربط میذاشتیم قبل سجدهی برگ
کودکی هایم
اجاقِ شقایق گرم بود
ماهیِ حوض
چین بر جبینِ آب را می فهمید
قناری با آواز بیگانه نبود
و سجده یِ برگِ زردِ صنوبری بر خاک
یا
سجدهی برگ زرد صنوبری بر خاک هم
دلِ رقیقِ چنارستان را به تشویش میداشت
(ببسید شایدم کمی مته به خشخاش گذاشتم...🙈)
پایانبندی خوشفرم و زیباست... و خیلی شیک شعرو جمع کرده بدون هیچ حرف و حدیث ِ اضافیییی...
در کل شعرتون تا قبل پایانبندی مثل یه رود زلال جاری بود و حس شادابی قشنگی داشت ولی افسوس که دیو بزرگ شدن رود پاک مارو آلوده به تشویش کرد...
مچکرم از صبوری شما برای نظر بلندم...
منبع؛ هر جا که درست نوشتم از استادان ناب یاد گرفتم 😁 هر جا هم اشتباه بود به گُردهی خودم...😃
با اجازه استاد سخاوتمند رنگ سبزی بهش میزنم تا بیشتر بیاموزم...
سلامت و ثروتمند باشید...