یک نفر باشد به روی بغض هایت؛
بوسه های مهر و خوشبختی بریزد
جان دهد با سادگی هایش دلت را
غیر تو از هر کسی آسان گریزد
غصه از زنگ صدایت را بفهمد
تلخی از دنیای سردت را بگیرد
یک نفر باشد نگاهت را ببیند
یا برای سادگی هایت بمیرد
یا که بنشیند کنار دردهایت
پا به پای اشک هایت گل بکارد
در کویر قلب مرده جان بپاشد
مثل باران باشد آن لحظه ببارد
روز و شب با تو بخواند شعر ماندن
هر تپش باشد برایت نبض جادو
پا به پایت دم کند چای محبت
شانه باشد کوچه های پیچ گیسو
چتر آرامش شود طوفانی ات را
شانه هایش زیر گریه کوه باشد
لابلای خاطراتت سبز گردد
عشق زاید ، تیشه ی اندوه باشد
زخم هایت را ، ببندد با صبوری
مثل باران شیشه ی دل را بشوید
هر چه می خواهد دل تنگت بخندد
هر چه،می خواهد دل تنگش بگوید
یک نفر کافی است تا دست تو را از؛
زهر سختی ها و تلخی را بگیرد
سینه را با عطر"پونه"جان ببخشد
جان دهی و پای قلب تو بمیرد
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
شکوهتان مستدام
کلک زرینتان سربلند و شاد